آينه وبلاگ رفراندوم روزنوشت هاي سعيد ديگر در باب فرهنگ،جامعه ،سياست و اون ترنت |
Monday, December 05, 2005
● تطابق شتابزده نيازهاي اجتماعي و ساختار حكومتي
................................................................................................................در پي مطلبي با عنوان ((احمدي نژاد؛ نمود عيني ترميدوري انقلاب اسلامي)) كه حدود يك ماه قبل در اين رفراندوم بلاگ خوانديد؛ ظريفي از خوانندگان به نكته قابل توجهي اشاره كرد و آن اينكه تنها حكومت نيست كه به عقب رفته و مي رود بلكه جامعه نيز متعاقب آن به عقب كشيده شده و مي شود. به عبارتي دگر حكومت با تنزل افكار و خواسته ها و فرهنگ جامعه در پي ((قابل تحمل)) كردن خود براي جامعه است و … و اما اين حاشيه مهم تر از متن در ذهنم بود تا اينكه چندي قبل و در كتاب روانشناسي كمال –اثر دوآن شولتس -كه به بررسي روانشناسانه نيازهاي انسان و فرضيات و تئوري هاي مختلفي كه حوالي اين موضوع بيان شده بود برخوردم. از جمله يكي نظريه مطرح توسط آبراهام مزلو و آن بحث سلسله مراتب نياز كه در ذهن سياسي بين حقير سر را پا تقصير، راهي به بيرون جست و نتيجه اش مطلبي است كه تحمل كرده و اينك مي خوانيد. نظريه آقاي مزلو ميگويد افراد انساني داراي پنج نياز اساسي هستند: يك- نيازهاي زيستي (آب، غذا، مسكن و…) دو- نيازهاي ايمني (امنيت، بيمه، ثبات شغلي و …) سه- نيازهاي اجتماعي (يا نيازهاي وابستگي به گروهها و تيم ها و…) چهار- نيازهاي احترام (آزادي و محترم بودن عقايد و رسوم و وجود زمينه رشد چهره هاي محبوب) پنج- نيازهاي خود يابي (تحقق ذات، رشد غايي و ميل به كمال ممكن و…) نظريه وي ميگويد افراد تلاش مي كنند تا اين نيازها را به ترتيب ارضا كنند. به طبقه بندي فوق دو نياز شناختي و زيبايي شناسي نيز افزون شده كه بين نيازهاي چهارم و پنجم گنجانيده مي شود. و باز اين نظريه فرضياتي هم دارد كه عبارتند از: نياز ارضا شده برانگيزاننده نيست، در يك زمان فقط تعداد محدودي از نيازها برجسته مي شوند، ارضاي نسبي نيازهاي سطح پايين مقدمه طرح نيازهاي سطح بالا هستند و… به ذهنم اينطور گذشت كه اگر بتوان براي انسانها و جامعه اي كه درگير برآورده كردن هر يك از طبقات اين سلسله مراتب است، نوعي حكومت متناسب و درخور نيز در نظر گرفت، يكي از ترتيب هايي كه مي شود مطرح كرد اينچنين ميتواند باشد: يك- نيازهاي زيستي (انواع حكومت هاي سراسر توتاليتر همچون حكومت ليبي و …) دو- نيازهاي ايمني (حكومت ميلاريته يا نظامي با لعابي از شبه دموكراسي همچون حكومت پاكستان و …) سه- نيازهاي اجتماعي (طيفي از دموكراسي مردمي متزلزل تا دموكراسي پوپوليستي و همچنين اغلب دموكراسي هاي سكولار همچون حكومت تركيه و … ) چهار- نيازهاي احترام (ليبرال دموكراسي) پنج- نيازهاي شناختي (فدراليسم، حكومت دموكراتيك نخبگان علمي، گرايش و ميل به حركت از بوروكراسي به ادهوكراسي سازماني) شش- نيازهاي زيباشناسي (دولت سبز، رسمي و تشريفاتي) هفت- نيازهاي خوديابي (حكومت دقيق و نامحسوس، ايده آليستي و شبه آرماني) و با اين اوصاف، حكومتي كه به لحاظ ايدئولوژي و ساختار عقب تر از نيازهاي جامعه قرار دارد؛ براي بقا و زنده ماندن دو راه پيش رو دارد: نخست آنكه درصدد به روز كردن و ارتقا خود برآيد (اصلاحات ساختاري و ماهيتي حقيقي) و دوم اينكه به تكاپوي آن بيافتد تا جامعه ي از اسب افتاده را از اصل نيز بياندازد و طبع و سرشت و ذائقه و فطرت مردمان را نيز همچون سطح زندگي اقتصادي و مادي آنها تنزل دهد. بي شك در مورد جمهوري اسلامي و اينكه كدام يك از راهها را برگزيده احساس خوانندگان اين كلام مدلل تر از هرگونه كلام است. و اينك چند نكته: - خود جناب مازلو قصد نداشت تا بگويد اين سلسله مراتب نيازها كليت و جامعيت دارد بلكه معتقد بود الگويي است كه در اغلب موارد صادق است. - ميدانم كه اينطور معادل گرفتن نوع نظام سياسي و نيازهاي اجتماعي كار چندان درستي نيست و به ساده انگاري شانه مي زند و در صورت درست بودن ماهيتي آن، بيان نوع حكومت هاي معادل احتياج به دقت و تحقيق فراوان دارد كه نه در تخصص نويسنده است و نه بنده از وقوع يا عدم وقوع چنين امري اطلاعي دارم . آنچه در بالا آمد صرفا نظر شخصي ، ارزيابي شتابزده و نگرش فردي نگارنده به نظام هاي سياسي است. - به دلايلي براي رده هاي چهارم به بعد ترجيح دادم از نوشتن مثال صرف نظر كنم. - معتقدم كه تاريخچه جمهوري اسلامي چيزي بوده در بين رده هاي اول تا سوم اين جدول و در حال حاضر بيشترين شباهت را به رده و دسته بندي دوم -حكومت ميلاريته يا نظامي با لعابي از شبه دموكراسي - مي برد. هرچند كه وجود مبارك حضرات جنتي و مصباح و امثالهم، آن لعابها را نيز بر نمي تابد . Saturday, November 19, 2005
● چند تا لينك و ديگر هيچ
................................................................................................................يه سري لينك از چند هفته قبل تو فيوريزم قلنبه شده بود كه گفتم از خجالت حضورشان راحت بشم: كميته مبارزه با سانسور(+) خردبير: خودش (+) تراژدي ما ايرانيان؛ نوشته اي از اعماق درد به قلم تواناي احمدزيدآبادي (+) وبلاگ خواندني سپهر ايران(+) سه لينك از صبحانه: معجزه معماري قرن در شهرك محلاتي؛ بخوانيد و ...(+) افاضات دندان شكن خاتمي ؛ قابل توجه دوستان خاتمي پرست (+) مصباح يزدي خودش را در رديف ملاعمر ميداند(+) Friday, November 18, 2005
● از مشيري و در يادبود فروهرها
... من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، سالهاست بين شما، با همين زبان فرياد مي كنم: -اينگونه يكدگر را در خون ميفكنيد پرهاي يكديگر را، اينگونه مشكنيد مرگ است اين گلوله چرا مي پراكنيد؟ ننگ است... براي چه مي زنيد؟ آيا شما يك لحظه، يك نفس، نه، كه يك بار در طول زندگي تان فكر مي كنيد؟ سوگند مي خورم همه با هم برابريد، در چهره برادر با مهر بنگريد... من از زبان باران، من از زبان برگ من، از زبان باد، نمي گويم اين سخن من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، با زبان اشك، اينك... آيا شما به خواهش من، پي نمي بريد؟ [اينگونه هموطن خود در خون ميفكنيد] فريدون مشيري ... من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، سالهاست بين شما، با همين زبان فرياد مي كنم: -اينگونه يكدگر را در خون ميفكنيد پرهاي يكديگر را، اينگونه مشكنيد مرگ است اين گلوله چرا مي پراكنيد؟ ننگ است... براي چه مي زنيد؟ آيا شما يك لحظه، يك نفس، نه، كه يك بار در طول زندگي تان فكر مي كنيد؟ سوگند مي خورم همه با هم برابريد، در چهره برادر با مهر بنگريد... من از زبان باران، من از زبان برگ من، از زبان باد، نمي گويم اين سخن من واژه واژه مثل شما حرف مي زنم من، با زبان اشك، اينك... آيا شما به خواهش من، پي نمي بريد؟ [اينگونه هموطن خود در خون ميفكنيد] فريدون مشيري
● پورنو اسپرت ايسلامي برره اي
................................................................................................................اقدام جهان سومي وار حسين رضازاده در برداشتن قاب عكس كذايي در مراسم اهداي مدال قهرماني سنگين وزن هاي وزنه برداري، موجب اظهارنظرهاي فراواني راجع به او و سياست هاي ورزشي و ورزش سياسي در ج.ا.ا شده است اين حقير برخلاف ديگراني كه اين مساله را اصلا سياسي ميدانند معتقدم رضاضاده با بالاي سر بردن عكس پورنوي خود در حال پاچه خواري و چاپلوسي و خ...مالي رهبر معظم صرفا يك اقدام نوديسمي و پورنوپرستي انجام داده و لاغير بالاخره هرچه باشد در اين مملكت گل و بلبل ورزش ما عين سياست و سياست ما عين ديانت و ديانت ما عين سكسولانه ماست اين عكس هم تقديم به آنهايي كه چندان در جريان نيستند Sunday, November 06, 2005
● احمدي نژاد نمود عيني ترميدوري انقلاب اسلامي
................................................................................................................اينك چنان حكومت ايران يكدست شده كه وقتي مي گوييم ((محافظه كاران ايران فلان مي گويند)) مراد از آن همان نظرات ((تماميت حاكميت جمهوري اسلامي)) است و بالعكس. اين دو معني، به لطف سه انتخابات پر تقلبي كه در دوران رياست جمهوري آبدار چي وار خاتمي برگزار شد، مترادف و هم معني شده اند. سخن از حكومتي است كه صداي مخالفان را خفه كرده، منتقدين را لب دوخته و حالا حتي اظهار نظر دوستان مشفق را هم زائد مي بيند. اشاره دارم به آن كه رسانه ي مجازي فردي چون محسن رضايي، فرمانده اسبق سپاه پاسداران را تاب نياورده اند و علاوه بر هجمه فيزيكي به تشكيلات سايت، از فيلتركردن آدرس آن فروگذار نشده اند يا امثال عماد افروغ را صلا و نداي ((خفه شو)) رسيده است در ايران حلقه ي خودي و غيرخودي و نخودي ها (سياست گريزان) در حال شفاف شدن است. بلاانقطاع خودي ها كمتر و غير خودي ها بيشتر مي شوند اما نخودي ها در گسل عميق بعد از انتخابات دارند تكليف خود را مشخص مي كنند. يا به پيروان ولايت مي پيوندند و يا به مخالفان آن. و اين به گمانم از اولين آثار مثبت قهر با صندوق هاست. -------- كجاست كرين برينتون تا ببيند آخرين انقلاب مهم معاصر نيز بنا به فرضيه ي- حالا ديگر به مرز نظريه رسيده او- به عاقبت و عقوبت انقلاب اكتبر شوروي و كبير فرانسه و استقلال آمريكا و 1646 انگليس رسيده و نزديك مي شود. ترميدوري، بازگشت، ارتجاع، حركت دوري و گام به گام و استحاله اي به وضعيت قبل از قيام و انقلاب بازگشتن. اين چيزي است كه همه ما ايرانيان، با هر تفكري، آن را به قسمي درك كرديم آنگاه كه رجوعتان بدهم به آن لحظه ي تلخ تاريخي كه لبان محمود احمدي نژاد به دست معلول سيدعلي خامنه اي بوسه مي زد و خاتمي نظاره گري بود مبهوت و وامانده. درست است. به مراسم سلام شاهانه ي آن سايه ي خدا مي ماند كه متواري شد. هرچند از همان ايام تلخ تر از زهري كه روح الله خميني، مصدق را به زبان و ادبيات خود دشنام داد((انشالله كه مسلم بوده است)) و فرداي انقلاب دوم و كشيده شدن دولت ميانه رو بازرگان به بن بست استعفا، بودند آگاهاني كه شروع اين تغيير را دريافتند و هشدار دادند. كام يافتگان از قدرت اسلامي نيز خود دم از انحراف زده اند. بي دليل نبود آن همه حساسيت به سرنوشت شوروي و آن قياسها كه در جمع خوديها كردند به آن موضوع و بعد از دوم خرداد خاتمي را با گورباچف مقايسه كردند و مدام به دنبال تخريب چهره يلتسين هاي احتمالي و بالقوه بودند و نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه كتابها اضافه كرده است به واحدهاي دروس دانشگاهيان و يكي شان هم (( انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن)) و .. اگر روزگاري محمدرضا پهلوي، از دعوا و كشمكش ميان علم و هويدا به دنبال تعادل قوا و دفع توطئه هاي احتمالي بود، حالا سيد علي خامنه اي از يك طرف در انتخاباتي نمايشي، مترسكي به نام احمدي نژاد را از خم رنگرزي بيرون مي آورد، از طرفي يادش مي افتد كه بعد از چند سال آيين نامه اي را تصويب كند كه اختيارات مجمع تشخيص مصلح نظام (بخوانيد هاشمي رفسنجاني) را گسترش مي دهد. توازن و تعادل. بند بازي. يا هرچه اسمش را مي گذاريد… اگر در دوراني حسينعلي منتظري، با تروتسكي مقايسه مي شد، امروز عباس سليمي نمين و عماد افروغ و الياس نادران و امثالكم نمود لشگر اقتدارگرايان ترسيده اي هستند كه خود از نتيجه افكار دگم انديش خود وحشت كرده اند. اما چه بخواهند و چه نخواهند، مصباح افكاريات باقلواي همين حضرات است كه بر آسمان خرمقدس مآبان روزگار قمري شده و تلالويي دارد بر مدار و اقبال . امروز در جمهوري اسلامي همه با هم برابرند منتهي در گذر ايام بعضي برابرتر شده اند. خوك هاي قلعه حيوانات و آن تلاش براي استقلال در آسياب گندم و بحران مداوم در ساخت آسياب كه شده بود وسيله ي توجيه دزديها و استحاله معكوس خوك ها را شباهت قريبي است با ماجراجويي هاي هسته اي ملاياني كه با چند مليون معتاد، چند مليون بيكار، چندمليون فقير و لشگر تن فروشان و قاچاقچيان و آمار بالاي بزه و جنايت و فرار سرمايه و مغزها و نقض حقوق بشر و يدك كشيدن عنوان بزرگترين زندان روزنامه نگار در خاورميانه به دنبال غني سازي اورانيوم و توليد كيك زرد و آب سنگين افتاده اند. مهندس عبدالله رياضي را در آن مجالس شاهنشاهي مقايسه كنيد با دكتر حداد عادل مجلس هفت رژيم و انصاف بدهيد كه نه تنها پيشرفتي در كار نشده كه پسرفتها نيز حاصل شده. راستي اين روزها كسي فهميد از كي و چه زماني حزب اللهي ها تصميم گرفتند تا ديگر از خير بستن آن دگمه ي آخر اخلاص بگذرند و حتي آن عمل را به شوخي فيلم ها و سريال هاي رسانه ملي حوالت دهند؟ دكتر مهندس محمود احمدي نژاد را با آن باديگاردهايش مقايسه كنيد با احمدي نژادي كه در دهه شصت سوار بر موتور سيكلت در خيابانها چرخ ميزند و از پس دو چشماني كه در ميان انبوه ريش هاي ژوليده برق ميزند، دنبال مورد(منكرات) است و… و روشن است كه نگارنده برخلاف ساده انگاراني كه اين تحولات را نشانه ي پيشرفت مي بينند، آن را نمود دروغ مضاعف و پيچيدگي بيشتر در مكر و حيله گري مي دانم و مي بينم Wednesday, October 12, 2005
● ماه مبارك رمضان و ارزش جان انسانها
................................................................................................................به قول علماي اعلام، ماه، ماه مبارك رمضان است و كشور مسلمان نشين پاكستان در روزهاي آغازين آن با زلزله اي مهيب و مرگ دهها هزار آدمياني روبرو شده كه در كمتر از دو سه دقيقه اي پنجه در خاك زده اند و دم فروبسته اند تا در آن سو و در اقليم جان بدربردگانشان، چند مليوني در شروع فصل سرما بي خانمان گشته و آواره شوند و … ميدانم. ذكر مصيبتي است تكراري. اما مرض از اين يادآوري آنكه به قرابت عدد كشته شدگان اين فاجعه، كابوس بم در نظرم مكرر شد و در پي اش آن صدا كه از شهر مقدس قم آمد كه در خود خبر از عقوبت الهي و خشم او ميداد بر آدمهايي كه پس از سالهاي جنگ، دنيايي شده اند و به زعم آن آيت (نشانه؟) الله از خدا بي خبري حاصلش بي پدري شده بود. به خود گفتم مگر خالق را خللي افتاده كه سر رشته كار از دست نهاده و به جاي مجسمه پرستان مرده سوز ژاپني و يانكي هاي ساده دل الكلي و فرانسوي هاي آبجو خوار، به اين خلايق مومن و صالح اينگونه غضب كرده و به اشارتي از جمع جميع ميلياردي مسلمانان تفريقشان كرده. يا مگر فراموش كرده كه اسراييليان را كه مجموع يه سر و دو گوش هايش به پاي جمعيت يكي از همين ولايات خوش تخم و تركه پاكستان هم نميرسد و به تلافي هر شهروندشان كه حزب الله و ساير گروههاي اينگونه –كه سرشان در آخورهاي چرب خوزستان است- ميكشند خانه ها ويران ميكند و از ميان اين همه آدم فقط بچه ها و اطفال فلسطيني را ميكشد و … آخر اين خدايي كه در قم و مشهد (و حوزه هاي علميه اي كه در هر ده كوره اي شعبه زده اند) معرفي ميشود اصلا و بنيادا چرا آدمها را با درد مي آفريند تا بعد قابيلشان، هاببيلشان را بكشد و تا بعد كلاغي باشد رنگ اقبال خردمندانش و تا بعد آنچنان باشد كه يك سعدي پيدا شود و بسرايد كه كرم داران عالم را درم نيست -درم داران عالم را كرم نيست و… تا بعد يك نفر از ميان قبايل پياده سوار چنگيز پيدا شود و شهردار ام القراي از آخر نفر برتر اسلام شود و در چهارراهها افطاري دهد و بعد با همين اعمال صالح رييس جمهور شود و بعد به قصد محو كفار سخنراني اي را كه مخصوص جمكرانش معرفي كردند در جمع ديپلومات هاي مشرقين و مغربين بخواند تا بعد جنگ سرد و گرم شود و تا بعد آنها فساد را به نهايت برسانند تا بعد آنها را اينگونه عقوبت كند تا بعد از بيست كيلومتري اتوپياي قم منجي بفرستد تا بعد دجال يك چشم بيايد و گاليله ي يك دست و چه و چه و چه… و آخر اين خداي فوق الذكر چرا اين قدر ترس در دل بعضي از معتقدين اثني عشريش انداخته كه با وجود قند خون و فشار و عوارض جسمي و روحي و هزار درد رايج ديگر دست از خودآزاري مذهبي و ديگر آزاري مذهبي برنميدارند مگر اين خدا نمي بيند كه به خلاف ايام ديگر، ماه رمضانها صف مسجدها به خيابان ميكشد و گويي كه يازده ماه دروغ و دروغ ودروغ را به عوض يك ماه دست از كار كشيدن و دل گرسنه به آب چسباندن جبران بايد كرد و مگر شيخنا مجلسي هاي پدر و پسر اين علماي حكومت شاه عباسي از زبان او نگفتند كه هركس نمازجماعت نرفت منافق ميشود و هركس سه هفته بي دليل نماز جمعه را ترك گفت بر همسرش حرام ميشود و … اين چه مساجدي است كه هر سال منافقين و زناكاران را براي يكسال دوز و كلك يا لااقل چشم بر ظلم بستن هاي ديگر، عاري از عذاب وجدان ميكند و آخر اين همه تناقض را به ضرب كدام آش رشته و شله زردي بايد پايين داد تا در گلو غماز نشود و نفس گير؟ -------------- من، يعني سعيد ديگر، روزي كه تا مرض بي اعتمادي به تمام اعتقاداتم رفته بودم و درست در لحظه اي كه داشتم اعتقادات جديد يا همان بي اعتقادي ها را در ذهنم سفت كاري ميكردم با حادثه اي روبرو شدم و خطري در عقب افتاد كه ناخودآگاه يادي از همو كه در انتهاي تمام مباحثات و مجادلات ديالكتيكي اثبات بودن و نبودنش به مرز پنجاه- پنجاه ميرسد بر زبان كردم و به طرز معجزه آسايي از بلا رستم .و اين حقيقت گفتم تا در پناه آن خداي ديگري كه در قلبم مي بينمش از ظن و گمان كفرگويي بعضي از شما برهم. هرچند كه قضاوت چنين مومنيني را ارزشي نيست روح اموات ما را كه هست. Monday, October 10, 2005
● عجب.
................................................................................................................امان از بي خبري و گذر ايام. ماه گذشته يك سالگي فيلتر كردن اين وبلاگ بوده و جاداشته چيزكي بنويسيم و سيخكي بزنيم. حالا شده يك سال و يك ماه و من به اين مي انديشم كه اين فيلتر (حكومت عمامه) تا كي ادامه خواهد داشت؟ Sunday, September 11, 2005
● سخنان مهم يك بزرگوار در باب توفيرات بين خاتمي و رفسنجاني
شنيده شد بزرگواري در مورد تفاوت هاي ميان دو رييس جمهور قبلي اينچنين گفته است: آقاي رفسنجاني معمولا توي جلسات و بحث ها و يشنهادها نظرهاي ما را قبول ميكرد ولي بعدا در عمل ميديديم كه نهايتا كار خودش را كرده و اندك وقعي به نظرات ما كه خير سرمان نماينده خدا در ولايت الايران باشيم نگذاشته اما آقاي خاتمي اينطور بود كه توي بحث ها و جلسات پند و اندرز ما، مدام از بالا چانه ميزد و از پايين فشار مي آورد و چند و چون ميكرد و در انتها هم ناراضي از جلسات بيرون ميرفت منتهاي مراتب در عمل آخرالامر اين بود كه ميديدم نظرات ما را پياده كرده و كار به كام ماست.
● به ياد آن پسرعموهاي تسنيم وصال خورده ي طالقاني
................................................................................................................جلال آل احمد و محمود طالقاني طالقان در ايران كم نداريم. منظورم نام و منطقه جغرافيايي است. طالقان اصفهان، طالقان خراسان و … و يك طالقان كه در حد واسط تهران و گيلان قرار گرفته و در اين حكايت، مطلوب نظر ماست . همانجا كه روستاهاي اورازان و نسا و گوران و …در پاي ابهت تاريخي الموت جا خوش كرده اند. منطقه اي كه وجه مشترك لااقل هم اين دو مشهور چهره هاشان كه ما ايرانيان ميشناسيم، مداراگري است. كيست كه تاريخ پر درد دهها سال حبس و شكنجه طالقاني در ايام سلطنت آخرين شاه تاجدار را خوانده باشد و انگشت به دهان اين نمانده باشد كه هويدا اين مشهورترين و طويل المدت ترين نخست وزير شاه بعد از رهايي از جمشيدآباد تلفني دنبال او بوده تا در بلبشوي انقلاب امانش دهد. كدام موجود يك سر و دو گوش ميتواند حكايتي را كه مسعودبهنود در كتاب ((دويست و هفتاد و پنج روز با بازرگان)) از زندگي او كرده بخواند و بر بزرگواري در هياهوي انقلاب گمشده ي اين ((ره به افسانه كشانده مرد)) قطره اشكي نچكاند. او كه به نظر قريب به اتفاق تحليلگران تاريخ، قرباني مخالفتش با اصل صد و ده قانون اساسي و آن قهر و عتاب كردنها با رهبر هواي قدرت گرفته ي هيچ باور ايران سوز شد. طالقاني هنوز هم در جامعه ي _كه البته بحق- از آخوند فراري ما، چوب دو متر پارچه اي را ميخورد كه بر سر داشت و در سر نداشت. منظور اينكه اعتقادي به آن نداشت و به قولي آنچنان بود كه در همان زندان ميگفتند بايد آن عمامه را برداشت و بر سر ديگراني كه در ظاهر مكلايند و در باطن مصلي، گذاشت. او در خانه ايراني را به اختصار داشت. از هر مسلكي و مشربي در سلك دامادي و فرزندي و ... غرايب ديگري هم هست و يكي اينكه او در همان روزي به آن شكل سوال برانگيز دم دركشيد – هجده شهريور 59- كه دقيقا ده سال قبلش آن يكي پسرعموي بي قرارش، باز به شكلي سوال برانگيز، جان سپرده بود . گويي كه هر دو را فضاي عفن پادشاهي تاج و سلطاني عمامه بر نتابيدند. و حالا دمي از جلال... سي و شش سال از پريدن مرغ جليل داستان نگاري ايران گذشت: از هجده شهريور 48 تا هجده شهريور 84 جلال به نقد و مقابله ي حكومت پرداخت، سيلي خورد به جرح و واشكافي جامعه و رسوم خرافيش رسيد، طرد شد به نقد بي رحمانه ي خود رسيد، سانسور شد حيران و سرخورده به تشويق و تاييد صداي بلند مخالف قدرت پرداخت، ناباورانه عزيز شد نه سيلي زننده و طرد كننده و نه عزيز دارنده و سانسور كننده هيچكدام نفهميدند علت رسوخ عميق صداي جلال در بطن جامعه ي روشنفكري و انقلابي دهه هاي چهل و پنجاه چه بود. ما هم نفهميديم. يا لااقل به آن حدي كه بتوانيم شرحش دهيم. و باز امايي هست و آن اينكه در هر تعريف و تنقيدي از آل احمد بايد فراموش نكنيم كه جلال از پادوئي و سيم كشي در نوجواني به دكتراي ادبيات و قله ي رفيع سبك خاص و كلام موجز خود رسيد. از آن جوان نمازشب خوان عزادار مشروع به وهابي گري و لامذهبي و شك و ميقات و عرفات و غربزدگي و روشنفكران و يك نسخه زير پتوي حاج آقا رسيد. جلال با اين همه همواره يك ((نبش)) داشت. و تا همانروز رمزآلود شهريور اسالم كه در آن كلبه ي خودساخته آخرين دم بركشيد همواره چنين ماند. ((دكان دونبش بازكرده ها)) را دشمن داشت.چرا كه ((اقش)) ميگرفت از ديدن چنين ((وجيه الملوك)) هايي… جلال بي تعصب تاثير گرفت و بي تصنع تاثير گذاشت. او نوك قله ي انبوه رنجي كه ميبرديم بود كه از اقيانوس كلام بيرون زده بود. از معدود انسانهايي كه افسوس را از اينكه نبودي و نديدي اش پرمايه ميكند. . تاتي گويشي كه مختصرگويي و ايجاز را منادي بود و بدين سان به نكوهش ادبيات و اديبان در خدمت قدرت برخاسته بود. سه تاري بود كه در جو مذهبي دم مسجدشاه شكسته ميشد و معلمي كه با وسواس وسوسه ي استفاده از دفترچه بيمه را به تصوير ميكشيد. كودكي كه در قيل و قال سمنوپزان نگاهش به سينه هاي لرزان زن خيس حاجي افتاده بود و قلم اندازهاي جوانيش زني نزهت الدوله از كار درآمده بود. كسي كه اصلاحات ارضي و پول دار شدن ملاكان سابق و راهي شهر شدن رعيت و خوش نشين ها را در مديرمدرسه و نفرين زمين، فرياد زده بود و در يزد و كرمان و اورازان و شوروي و مكه و عرفات…پرسه زده بود و همه چيز را معاينه كرده بود و گاهي هم يك كله از تهران تا كرمانشاه رانده بود تا باجناق احمق سرتيپش را كه حالا از لكه ي ننگ واجسته بود را نظاره كند. و حيف كه ميخواست همدان را در پياله اي آبجو ببيند و نشده بود. گلدسته ها تا به ابد ياد كودكي گستاخ و بازيگوش را به ياد آدمي مي آورند كه به جاي ملكوت او را به فلك رسانده بود. و او رفت و مرد بي آنكه سنگي بر گورش باشد. كه ميداند. شايد همين است قسمي از حقيقت همان ماندگاري و ماناكلامي او. كه همين شمسي كه به قيمت كسوف از جيب اخوي خرج كرده تا به حال را در شاهدي كافيست. حيف كه ديگر نيست تا باز بساط يكي از همان ارزيابي هاي شتابزده را علم كند: كه آي نكند دليل اينكه بسياري از مشاهير بي پس انداخته مانده اند همين است و چه و چه و الخ… روان بي تابش در آرامش مهتاب باد. سعيدديگر، وبلاگ رفراندوم. شهريور هشتاد و چهار. Sunday, July 31, 2005
●
آقاي خامنه اي اگر گنجي را بكشيد بزودي روزي فرا خواهد رسيد كه خود به دنبال همفكران او بفرستيد و جوابي نشنويد. با اين روال همچون شاه اسبق ايران، تنها خواهيد ماند و افسوس كه ايران نيز وضعيتي اسفناك خواهد داشت. صدام وار ايران را نيز با خود به زير ميكشيد و در زمره ي چنگيز و تيمور و آغامحمدخان فهرست خواهيد شد و سلطان وار ديگي كه براي شما نجوشيد را بدانجا خواهيد كشاند كه سر سگ در آن بجوشد
● فيلتر يعني استبداد
................................................................................................................كميته مبارزه با سانسور http://iran-proxy.blogspot.com/ - (gooya news)آدرس سايت آيينه اي گويانيوز: براي ديدن سايت گويا نيوز اينجا را كليك كنيد فيلتر شكن براي اركات http://orkut.hopto.org/ ------ ------- http://proxy.unitedemailsystems.com/ http://proxy4you.blogspot.com/ http://spaceproxy.blogfa.com/ http://proxyupdatenew.blogfa.com/ http://iran-proxy.blogspot.com/ http://www.esayproxy.org/ http://www.anonymous-proxy.info/ http://www.modbar.com/ http://www.websitereactor.org/cgi-bin/001/nph-.pl http://surfshield.net/ http://anonycat.com/ http://www.andilinks.com/s/pxy.htm http://thekidder.no-ip.org/proxy/index.php http://easyproxy.org/index.php http://www.derafsh.org/Promotion/Filter.htm http://proxy08.yoozle.com/index.php http://bilakh.info/ https://www.radio-farda.com/ http://iranprofessional.com/antifilter/ http://proxy01.yoozle.com/ http://proxy02.yoozle.com/ http://proxy03.yoozle.com/ http://proxy04.yoozle.com/ http://proxy05.yoozle.com/ http://proxy06.yoozle.com/ http://proxy07.yoozle.com/ http://8n.nu/website-tools/proxy-server/index.htm - عبور از فيلتر با صد فيلتر: http://www.100shekan.co.sr - http://filtershekan.noneto.com - http://2dar.7h.com - http://home.c2i.net/boz - http://www.softing.caspianblog.com/proxy/proxy_choose.php - http://home.c2i.net/ahoraian/plist.html - http://home.c2i.net/ahoraian/quickbrowse.html - http://bazsho.blogspot.com - http://komod.blogspot.com - http://m.1asphost.com/khorramdin/filter/anti-filter.jpg طريقه ساختن فيلترشکن شخصي راه هاي گوناگوني براي ساختن فيلترشکن شخصي وجود دارد اما مرسوم ترين راه استفاده از برنامه هاي Proxy است که تقريبا 95% فيلترشکن هاي کنوني از اين روش ها استفاده مي کنند. PHP-Proxy يکي از موثرترين راه ها براي ساختن فيلتر شکن شخصي با قابليت دانلود و آپلود ، استفاده از ماژول آماده PHP-Proxy مي باشد. در دنياي فيلتر شکن ها اين ماژول بعلت سادگي نصب و بازدهي بسيار بالا و پر سرعت بيشترين استفاده و طرفدار را داراست. کافيست يک ميزبان رايگان که PHP را پشتيباني مي کند پيدا نماييد، آنگاه فايل zip شده را از اين لينک دريافت و آن را unzip نماييد. سپس فايل ها را در پوشه اي ريخته و آن را upload کنيد. اکنون فيلتر شکن شما آماده کار است. CGI-Proxy بهترين برنامه Proxy براي فيلترشکن CGI-Proxy مي باشد و مزيت آن نسبت به برنامه هاي Proxy ديگر سرعت بسيار زياد آن است. تنها چيزي که شما براي نصب CGI-Proxy نياز داريد يک هاست مناسب است. سعي کنيد با جستجو در اينترنت يک هاست رايگان که PHP يا CGI را پشتيباني کند پيدا کنيد. سپس برنامه CGI-Proxy را از اينجا دانلود و بوسيله winzip فايل nph-proxy.cgi را از درون فايل زيپ شده روي هاردتان Extract کنيد. سپس پوشه اي بنام cgi-gin بسازيد و اين فايل را روي آن کپي کنيد. در آخر اين پوشه را بر روي هاست خود upload کنيد. در نتيجه بايد آدرس فيلتر شکن شما به صورت زير باشد: http://www.yoursite.com/cgi-gin/nph-proxy.cgi http://www.yoursite.com/cgi-gin/nph-proxy.pl اطلاعات بيشتر در اين آدرس http://spaceproxy.blogfa.com/ شما هم اگر فيلتر شكني سراغ داريد براي اطلاع بقيه اينجا بگذاريد Saturday, July 30, 2005
● پايان عصر خاكشيريسم
................................................................................................................- تا همين جا گنجي پيش برده و آرمان هايش را به هر دو وجه منتشر كرده. نگاهي بكنيد چگونه با آخرين نامه اش كه خطاب به دكتر سروش منتشر كرده خطوط قرمز خودساخته را يك تنه كيلومترها عقب زده و كار بدانجا رسانده كه در مثل مسعود بهنود دست به عصاي وبلاگستان ما را به آنجا كشانده كه ميبينيم قلم تواناي او در نقد صريح علت العلل كار بسته ي ما - يعني ولايت مطلقه ي فقيه و حكومت استبدادي شخص سيدعلي شاه - جنبيده و نگاهي بكنيد كه چگونه همه ي مدعيان دروغين اصلاح طلبي را به انزوا كشانده و صدايي از مشاركتي ها و مجاهدين انقلاب و آنان كه رژيم مرده ي ولايتي را در زير سرم بي معني تغييرات حداقلي قصد احيا دارند به حاشيه و سكوت كشانده. سكوتي كه فرداي تاريخ گريبانشان بگيرد و پرده ها بر مدعيان دروغين پرده دري بالا زند. -آقاي رضا خاتمي! گنجي دارد مي ميرد. معاون اول دولت حقوق بشر آقاي معين! گنجي دارد پرپر مي شود. جناب آقاي دكتر معين! داماد فقيه روشنفكر آيت الله دستغيب! همانكه با او قبل از انتخابات عكس انتخاباتي انداختيد دارد كور و فلج و گنگ مي شود؛ كجاييد؟ آخر بعضي مفسرين عاليرتبه دنياي سياست مي گويند ((اگر شما سر كار مي آمديد وضع ما اين نبود)) و من در تعجبم كه آخر شما الان كجا تشريف داريد. البته ذهن ما نيروهاي عصبي و كم فهم معمولا فكرهاي بي ربط ميكند و مثلا مي انديشد كه شما همينك در پي مسجد و گور و خرما براي تن گنجي رفته ايد و قرار است در اين امر خاصه نيز كار دست حريميان حرم و دربار باشد تا مبادا تن لخت انقلاب به دست نامحرمان و نااهلان هيز بيافتد و انيرانيان و آنان كه از همه ايران فقط دو متر قبر در سند و بنچاقشان است، ميدان دار نشوند كه لابد خيلي بد مي شود و فرصت بهره برداريهاي حزبي سوخت ميشود -راستي آقايان بهزاد نبوي و محسن آرمين و كليه پيمانكاران محترم ميدان نفتي عمر رژيم استبدادي فزاي پارس جنوبي! دارم به اين فكر ميكنم كه باز دم سروش گرم (البته ملتفتيد كه منظورم دكتر سروش است و نه ميدان نفتي سروش) كه فهميد همان كروبي درپيت از آن هفت تفنگدار ديگر (به حال ملت) كم ضررتر است. مي بينيد كه كروبي سومين نامه ي هزينه دارش را خطاب به شخص رهبر نوشته اما شما را حتي كوچكترين خبري نيست. ميدانم كه فردا طنازتان مينويسد ((كه ايها الناس خاتميچيان ديگر هيچ كاره اند، چه كارشان داريد؟ مگر خبر نداريد كه فرقه و طايفه جديدي ميدانداران گشته اند و ...)) اما بگذاريد بنويسم تا در اين گوشه ي اتاق گرم دم كرده لااقل فريادي مجازي پس از مرگ واقع روحي، زده باشم. -آخر اگر گنجي بميرد آيات عظام تقليد قم را شرمساري است. اگر گنجي بميرد جواب دختران و مادر پير او را در صراط باريك تر از مو و برنده تر از شمشير موصوف دادن، با همين حضرات مقدس مآب روحاني است. اگر گنجي بميرد همه ي ما مقصريم كه مظلوم واقع شده ايم براي ظالم جبار، اگر گنجي بميرد رهبر ميماند و دودوتا چهارتا كردن هايش در مواجهه با جان انسانها. -اگر گنجي بميرد ديگر حكايت ققنوس را از كتب اساطير ايران باستان به تاريخ معاصر ايران دارستان رجعت ميدهند تا فرزندان فرداي ايران بخوانند كه در سال دو هزار و پنج ميلادي و در روزهايي كه بر انسان متمدن وجود حيات در كرات ديگر محقق ميشد، در ايران ما و در حكومت قرون وسطايي آن، حكومت استبدادي پدر و پسر سلسه ي خامنه ايه، در مقابل چشمان ميلياردها جهانياني كه ماجرا را پي برده اند و دنبال ميكنند، قصد كشتن يك انسان شرافتمند و بي گناه را كردند و ... -و راستي اين جنايت مهيبي است. چنان كه رفسنجاني و شاهرودي را به اعلام تبري كشانده و قاضي القضات را به هراس انداخته از قرباني شدن: به حدي كه رسما و تلويحا اعلام كرده كه كار دست رهبري است و مسئوليتي بر عهده او نيست((هاشمي شاهرودي : صحبتهاي اخير آقاي گنجي[انتقاد از رهبري] كار ايشان را دشوار كرده است)) -و اما اين روزها سوالي كه همه ي ما از خود مي پرسيم اينست كه حقيقتا رهبر جمهوري اسلامي با كدام طرح و برنامه به پيشواز روزهاي بحراني بعد از مرگ گنجي ميخواهد برود و در اتاق هاي تصميم گيري چه گذشته كه بعد پنجاه روز، رهبر را ككي نگزيده و خيالي نيست. آيا قرار است گنجي پس از آنكه به افليجي ويلچرنشين تبديل شد خامنه اي را حكم بزرگوارانه ي عفو اتفاق افتد تا مجسمه ي لغزاني براي شكرگزاري سعيدحجاريان ها فراهم شود؟ -يادش به خير باد شريعتي كه چه دردمندانه ميناليد از خاكشيريسم. ((كه تجويز عافيت طلبانه اي است مسئوليت زدا. و هم نسخه ي سردي است و هم سفارش گرمي! هم مزاج روان را كارگر است و هم يبوست و لااقلش اين است كه اگر فايده نداشته باشد ضرر ندارد و...! )). و اين يعني آنچه و مرضي كه سيدمحمدخاتمي و خاتميچيان را سالهاست دچار شده و گمان مي برند كه هم مقبول خودگامگان افتاده اند و هم محبوب افتادگان مانده. مرد بيست و دو مليوني ما را باش كه امروز تقديرنامه از رفسنجاني و مجلسيان فرمايشي و رهبر كبريايي ميرسدش و او همچنان لبخند ميزند. آري اينروزها همچنان لبخند مي زند اين سيد مظلوم صادق دلسوز فاضل اصلاح طلب .... -از همه ي اينها كه بگذريم باز يادمان مي آيد كه گنجي در بيمارستان ميلاد است و بيمارستان ميلاد در قلب تهران و تهران را دو ده مليون جمعيت. ما را چه مي شود يا بهتر بگويم كه ما را چه كرده اند كه يادمان رفته در اوج خفقان رضاخاني چطور مدرس را از مريض خانه(بيمارزندان) به در برديم و راستي چه مسحورمان كرده جز وام بانك و اجاره خانه و شهريه دانشگاه آزار و هزار نااقبالي ديگر كه هم مان را به عمد دچارش كرده اند تا ترس افتادن از اسب، از اصل بياندازدمان... و چون پراكنده خاطر را جز آشفته نويسي نيايد عريضه تمام بايد كند ------------------------ بمباران گوگلي آيت الله استالين دوستان لطفا با لينك دادن به سايت خامنه اي به حركتي كه براي بمباران گوگلي شخص سيدعلي شاه آغاز شده بپيونديد --- كليپ مرغ سحر(اكبر گنجي) با صداي شجريان اينجا را كليك كنيد ----- wanted its the image of ganji,s killer . are you know him? Thursday, July 28, 2005
● فايل مصاحبه همسر گنجي با راديو آزادگان را گوش كنيد
................................................................................................................همسر گنجي، معصومه شفيعي، روز چهارشنبه در گفتگو با راديو آزادگان در حاليکه بسيار متاثر بود و مي گريست آخرين اخبار از وضعيت وخيم گنجي را گزارش داد. وي در بخشي از سخنانش گفت: اصلا جون نداشتند ... حالشون شب گذشته بد شده بود ... ديدشون خوب نمي بينه ... از حافظه اش خيلي شکايت داشت ... نمي دونم ... اميدوارم خوب بشه، اصلا خاطره خوبي امروز نداشتيم، خيلي بد بود، بجاي اينکه خندان باشيم همه ناراحت بوديم، البته ايشان سعي مي کرد روحيه اش رو حفظ کنه ولي خب کاملا مشخص بود که وضعيتش چطوريه، اميدوارم که هر چه زودتر مسئله حل شود. فايل صوتي کامل اين گفتگو را در زير بشنويد: فايل مصاحبه همسر گنجي با راديو آزادگان را گوش كنيد Tuesday, July 26, 2005
●
................................................................................................................صدا را مدام و فراگير بايد رساند عاليجناب عاليجنابان خاكستري پوش يعني شخص شخيص سيدعلي خامنه اي، و انجمن طرح و تئوري ريزان مورد وثوقش به خوبي درك كرده اند كه با آزاد كردن و كوتاه آمدن در برابر مقاومت جانانه ي گنجي، از او شخصيتي ساخته اند كه ديگر كسي را ياراي دربند كردن و طرف شدن با او نيست. چرا كه گنجي، قهرماني است كه خود ناخواسته با دست خود ساخته اند تا حلقه ي مفقوده ي اتحاد آزاديخواهان و دموكراسي خواهان ايراني –يعني عنصر ضروري ليدر يا رهبر – را تكميل كند. خامنه اي و اهالي دفتر مخوفش به اين نتيجه رسيده اند كه مرگ گنجي كم هزينه تر از ماندن اوست و اين است كه سناريويي تدارك ديده اند تا او را در زندان و زير تيغ جراحي و گذراندن مدتي اغما به ديار عدم بفرستند و از سوي ديگر با نمايشي همچون ماجراهاي قتل هاي زنجيره اي اين يكي سعيد – قاضي مرتضوي -را نيز واجبي خور كنند تا در ظاهر جامه ي خود از نكبت قضايا بپالايند. خامنه اي به مشهد رفته تا بعد از مرگ گنجي غائله را با مانورهايي چون خلع چندتن از جمله قاضي مرتضوي و با اشكي همچون همان كه بعد از هجده تير سال هفتاد و هشت ريخت، فيصله دهد. اين رسم همايوني كه سيدعلي شاه سالانه مدتي را در مشهد بيتوته ميكند و با لباسهاي نيمه ديني-عرفاني-من درآوردي و با رقص نور و گريم و موسيقي به رنگ كردن خلايق برمي خيزد، امسال به لحاظ زمان و مدت قابل تامل است و به نظر قسمتي از پروژه ي محو گنجي از زمين سياست ايران است. سفري آنچنان تا فرداي منحوسي كه تن نازنين گنجي به خاك سپردند كيهان ولايت فقيه بعد از مرثيه سرايي هايي از همان دست كه در ترور حجاريان كرد اين طور بنويسد كه " آقا در مشهد بود و از قضايا بي خبر " با مرگ گنجي مردم ايران بيشتر از حكومت ايران ضرر ميكنند و اين حقيقتي است كه ديكتاتورهاي مذهبي ايران لااقل -در اين يك موضوع- كاملا درست درك كرده اند. هرچند كه به درستي مشخص نيست كه رژيم ملايان چه برنامه اي براي بيرون آمدن از بحرانهاي داخلي و خارجي بعد از مرگ وي ريخته است. به هر حال اگر كاري براي اكبرگنجي ميتوان كرد هم الان است كه زمان با درد و ضعف و شكنجه به مرگ غم بار او در حال ختم شدن است و فردا زير تابوت او قرار گرفتن را جز حسرت و دريغ ندارد. در گمانم كه براي حمايت از گنجي طرح تجمعات ديگري بايد ريخت و اين بار در شهرهاي مختلف و در مقابل دانشگاههاي هر شهر. آرام و بي خشونت. چرا كه به هر حال به ياد خشكه مغزان فراموشكار، پيام و صدا را مدام و فراگير بايد رساند. Monday, July 11, 2005
● اينهايي كه ميگن گنجي از خودشان بوده و اصلا همه چيز بازيه، لابد بعد از مرگ گنجي خفت شيرين عبادي را ميچسپند كه چرا براي او كاري نكردي و چه و چه
................................................................................................................آيا حتما بايد گنجي بميره تا صداقتش اثبات بشه؟ من از همه آنهايي كه امكانش را دارند درخواست ميكنم روز سه شنبه عصر مقابل درب اصلي دانشگاه تهران جمع بشند تا شايد راهي براي بيرون آوردن تن نحيف گنجي از سلولهاي نكبتي اوين پيدا بشه باور كنيم كه تيرماه هنوز تمام نشده Monday, July 04, 2005
● - بيست و دو روز است كه گنجي در زندان خشم ولي فقيه، ذره ذره با گرسنگي و مرگ دست و پنجه نرم ميكند. گنجي را تلهي كنفرانس برلين به اوين كشاند.
................................................................................................................- خاتمي به صدا وسيما رفته و در ساختمان شيشهاي، همانجا كه در آن سناريوي پرتقلب كنفرانس برلين طرح ريزي شده بود، توسط همان افراد و طراحان، رئيس جمهور محبوب خوانده شد. - من فكر ميكنم براي خاتمي، خوش بودن و خنديدن و محبوب بودن مهمترينهاست و فرقي نميكند كه اين لبخند، نيشخندي به مردم و فقرشان، ريشخندي به ايران و آيندهي پرابهام آن يا نشانهي بي هستهگي شيخ بي بخار تعبير شود. - خاتمي در صداوسيما گفت كه بعد از خوابيدن امواج (گذر زمان) دوباره مشهور و محبوب خواهد شد و به عبارتي با پر رويي تمام گفت كه روي كم حافظگي و فراموشكاري و خ... ايرانيان حساب باز كرده است Saturday, June 25, 2005
●
................................................................................................................فقر، فحشا، فاشيسم - رفسنجاني، خاتمي، احمدي همه چيز با يك انقلاب ماركسيستي-اسلامي شروع شد. سرمايهها و سرمايه داران بزرگ متواري شدند و به دنبال آن پرده جنگي بالا رفت كه بيش از هزار مليارد دلار ضرر به اقتصاد ايران وارد كرد. پي آمدآن، حكومت طايفهاي و دزديهاي كلان رفسنجاني، نمايش بغض و خندههاي دروغين خاتمي و برگزاري سه انتخابات مخدوش در دوران نمايش اصلاحات، جاده را براي ورود ماشين جنگي فاشيستها باز كرد. از فقر ناشي از دزديها و فحشاي منشا گرفته از دروغها تا فاشيسمي كه ريشه در عوامفريبي و درد تودههاي اجتماعي دارد تنها يك هفته فاصله است يادداشتهاي پراكندهاي از پردهي دوم سناريوي انتخابات - فالي از تاريخ: اگر ميخواهي در ايران به راحتي سلطنت كني، سعي كن كه مردم گرسنه و بيسواد باشند - از نصايح آقامحمدخان قاجار به فتحعليشاه - قدرت يابي احمدي نژاد سادهدلاني را كه از ماهها قبل رفسنجاني را رييس جمهور مسلم جمهوري اسلامي ميدانستند و موضوع اختلاف ميان دو يار قديمي (رهبر و اكبر) را تنها وسيلهاي براي راي جمع كردن ميدانستند شوكه كرده است. گويي نشنيدهاند كه هفت درويش در گليمي بگنجند و دو پادشاه بر اقليمي بجنگند. حجم اين لرزه، تنها با ابعاد تكانههاي طبقه شبه روشنفكر قابل قياس است. درصد قابل توجهي از مردم چوب واقف نبودن بر اخبار و جزييات را ميخورند. درك و تعبيرات قشري از سياست، تعريفها و تحليلهاي كوچه بازاري كه در تاكسي و صف شير و ...ميگويند و ميشنوند با واقعيات بسيار متفاوت است. معتقدم كه بخشي از جامعه ما دچار تحليلهاي نيمروزي (علي مستعان زادهاي) از سياست شدهاند. و باز احساس ميكنم كه متاسفانه ضخامت لايههاي اين قشر در پايتختنشيناني كه در سرنوشت سياسي ايران موثرترند بيشتر مشهود است. - شكست رفسنجاني، يعني شكست دوبارهي حزب مشاركت و معين در طي تنها يك هفته، مضحك آنكه معين ابتدا گفت در دور دوم شركت نميكند ولي بعد در بيانيهاي - كه لابد بعد از پارهاي تغذيه اطلاعاتي صورت گرفته- به صف رفسنجانيان پيوست - شكست رفسنجاني يعني شكست آنهايي كه نان نام مصدق و طالقاني و... را ميخورند و در عوض مثل آخوندها براي جامعه تكليف شرعي تعيين ميكنند كه: حتي آنهايي كه در دور اول شركت نكردند واجب است به رفسنجاني راي دهند - جدا از صندوق سازيها و دخالتها، تفسير راي احمدي نژاد صرفا به دليل فقر، اشتباه بزرگي است. شك ندارم كه بخشي از همان بيست و سه مليوني كه به خاتمي راي دادند حالا از رييس جمهوري كه ذرهاي بستني بر لباسش، حواس او را از تمام عالم هستي به نقطهي لك متمايز ميكند خسته شدهآند و به كسي راي دادهاند كه در تبريز از محل سخنراني تا فرودگاه را، چندين كيلومتر با پاي بدون كفش طي كرده است. - هجده تير فرصتي طلايي است. جامعهي شوكه شدهي ايراني در بهترين شرايط براي انتقال شوك بزرگ به حاكمين است. هجده تير بهترين زمان براي اعلام سرخورگيها و نارضايتيها است. ما بايد به جهانيان اعلام كنيم كه نه احمدي نژاد چماقدار و نه هيچكدام از آن هشت هويجي كه جنتي براي فريب مردم چينش كرد، نماينده ايرانيان نيستند. - من بيشتر از آنكه به حال آناني كه گول عوامفريبيهاي رجايي ثاني را خوردهاند، افسوس بخورم به حال مملكتي كه روشنفكران و نويسندگانش، هنوز از تفكر قومي خالص نشدهاند، ناراحتم. آن پيرمرد ميبدي نگهبان كارخانه كاشي كه در اولين روز ثبت نام انتخابات به وزارت كشور رفته بود تا به اعتراض به تبعيضي كه به قول خودش خاتمي بين اردكان و ساير شهرستانهاي يزد قائل شده ثبت نام كند، خيلي حرفها را زد كه گفتنش در كلام بسيار سخت است. متاسفم و مبهوتم كه چگونه بنويسم آن طنازاني كه دقيقه به دقيقه براي رفسنجاني قلم فرسودند نيز، ناز و نيازشان بيشتر از همين جنس بود - مسعود بهنود اينروزها لابد از اينكه سخنگوي كراواتي رژيم يقه سفيدها شده و فيلم مناظرهاش در تلوزيون voa، مدام از شبكههاي مختلف سيماي جمهوري اسلامي پخش ميشود به خود ميبالد. بهنود طي يك هفته گذشته، يك دهم آنچه به تحريميان چسپانده از تخلفات جنتي و دخالت طايفهي خامنهاي سخني نگفته و ننوشته. معلوم نيست حملهي بي هزينه به قشري كه حرفي جز بر منطق نميزنند چه فايدهاي دارد و در صف رفسنجانيان قرار گرفتن و توجيه و درز گرفتن اشاراتي چون عامل ادامه جنگ و عاليجناب سرخپوش و قتلهاي زنجيرهاي و اتوبوس نويسندگان(كه اين يكي تقريبا در اكثر نوشتههاي بهنود يادي از آن ميرود) و ميكونوس و استات اويل را چه فايده. - وقتي تجربهي خاتمي كه پيشنهاد روزنامه نگاران و طبقهي روشنفكران ديني بود شكست خورد حالا نبايد تعجب كرد كه چرا مردم در هر دو دور انتخابات، به حرف طبقهي روشنفكرديني و روزنامه نگارتوجه نكرد - رفسنجاني از روزهاي مياني هفته گذشته متوجه شده بود كه شانسي براي پيروزي مقابل احمدي نژاد ندارد اما براي جلوگيري از راهيابي كروبي به انتخابات - كه شانس بيشتري براي شكست دادن احمدي نژاد داشت - از دادن استعفا خوداري كرد. اينهم خدمتي ديگر از رفسنجاني به نظام اسلامي بود كه بايد گفت: چشم آنهايي كه براي او راي جمع ميكردند روشن - جمهوري اسلامي با به افتضاح كشيدن رفسنجاني در انتخابات، با دست خود اصلي ترين ستون نگاهدارنده خود را، آنهم در مقابل چشمان تعجب زدهي مردمي كه معتقد بودند رفسنجاني منتخب اصلي است، خراب كرد. اين يعني رژيم قسمتي از خود را بلعيد و كار محو كردن آن سادهتر شد - رهبري در صبح جمعه سوم تير و به هنگام راي دادن، براي تشويق مردم به راي دادن گفت: كار را كه كرد؟ آنكه تمام كرد!؛ شنبه چهارم تير كيهان روزنامهي ولايت فقيه تيتر زد: ملت كار را تمام كرد: احمدي نژاد پيروز شد - يادتان هست آنروزي را كه خاتمي براي گرفتن دكتراي افتخاري دانشگاه تهران، در ترافيك گير كرده و دير به مراسم رسيده بود و به طعن از مديريت شهري تهران انتقاد كرده و صحبت و تعجب از كلاهي كرده بود كه برايش صف بستهاند(پست رياست جمهوري)؟ جواب تند و رندانهي احمدي نژاد را هم كه گفته بود اگر خاتمي به جاي سعدآباد در خيابان پاستور مانده بود، حالا مشكلي نداشت را هم حتما خاطر مبارك داريد. دقيق يادم هست كه چندتائي از مريدهاي خاتمي آنروزها داغ كرده بودند و مدام به انحاء مختلف مينوشتند كه دودرصديها به رييسجمهور محبوب ما توهين كردهاند و چه و چه ... حالا در نظرم بود كه خاتمي با چه والذارياتي نامهي تبريك به احمدينژاد نوشته و قابل درك است كه چرا اصلا نامي از وي در آن مرقومه نبرده - معلوم نيست كه چرا گردانندگان روزنامهي اينترنتي ((روز)) به جاي نشان دادن آدرس درست و واقع گرايانهاي از اوضاع، به طور غيرمستقيم و ناخوسته جامعه روشنفكري و دانشگاهي را به خروج از ايران دعوت ميكند و آنچه تماميت خواهان به دست و پا ميكنند اينها با زبان توجيه ميكنند - مردم را از حملهي آمريكا ترساندن، يعني احتمال ذهني چنين عملي را توجيه كردن. بايد باور كنيم كه تا جامعهي ايراني و آمريكايي نخواهد، حتي اگر راديكالها در دو قطب عالم به شدت فعال شوند هم گلولهاي شليك نميشود. تحريم انتخابات يكي از راههاي جلوگيري از سوق بخشي از جامعه به اين تنگنا بود كه متاسفانه قدرت طلبي آنهايي كه با حكم حكومتي و اشك شوق وارد كارزار شدند مانع از تحريم گسترده و خبرساز شد. به هر حال حالا بايد قبول كنيم كه كمربندها را بايد سفتتر از قبل كرد و از فشارهاي مدني براي پيشبرد خواستها استفاده كرد. بايد ديد كه آيا ايرانيان ميتوانند همچون نمونههاي مشابه خارجي، از برگزاري انتخاباتي مخدوش وسيلهاي براي تدارك اعتراضات وسيع تدارك ببينند يا خير. - سعيد پورعزيزي، اين وسط ياد تجليل از خاتمي افتاده. من نميفهمم چرا هفته قبل كه خاتمي بدعت دخالت نظاميها در انتخابات را پايه گذاشت برخي ياد تجليل از او افتادند و حالا كه به فاصله يك هفته سيد هميشه خندان انتخاباتي ديگر را ضايع كرده و روند دخالت نظاميها را تثبيت كرده، ميگويند: خاتمي دلمان برايت تنگ ميشود! توضيح غير ضروري: - بدينوسيله از بازنشر مطلب فوق در سايت طرفدارن مريم رجوي تبري ميجويم و از هر گونه ولايت فقيهي چه تاجدار و عمامه دار و چه از نوع رجوي آن اعلام دوري و نفرت ميكنم -------------- نامه ای به نویسندگان و روشنفکرانی که از هاشمی رفسنجانی دفاع کردند، فرزاد. م روشنفکر و قلم به دست جامعه ای که شما باشید به احمدی نژاد حق بدهید که رئیس جمهور آن باشد - يك معترض در وبلاگ علي قديمي چنين نوشته: ملتی که یه روز به خوشگلی خاتمی رای می ده یه روز به زشتی احمدی نژاد! اي لعنت به فهم نداشته ي اين جماعت بوقلمون كه هنوز نمي فهمه بين احمدي نژاد و رفسنجاني كدوم رو انتخاب كنه يا اصلا تحريم... اگر هم معنی طالبان رو فراموش کردید صبر کنید به زودی وقتی واحد ریش قبضه شد و لبهای غنچه ماتیکیتون رو توی خیابون تیغ کشیدن یادتون می آد. اونوقته که کم حافظه ترین ملت تاریخ دهه 60 را به یاد می آره! تبریک می گم به همتون که نمردید و اون روزی رو دیدید که آقای هاشمی منجی تاریخیتون بشه. خوشا به زکاوت مردی که انقدر قدرت داره که چنین انتقامی از مخالفاش بگیره! هاشمی به مجمع تشخیص بر می گرده و احمدی نژاد با آرا چند میلیونیش شمارش معکوس عمر این سرزمین منحوس رو شروع می کنه. - شخصي به نام سياوش در نظرخواهي وبلاگ زيتون چنين نوشته: حالا دیگر شاه به قلعه رفت و کسانی که در طول این بیست و چند سال گرداننده ی اصلی ایران بودند از پشت پرده بیرون آمدند، قلعه ای را که در این سالها ساخته بودند تکمیل کردند و حالا همه یکجا داخل قلعه نشسته اند. برای ما که همیشه بیرون قلعه بوده ایم چیزی عوض نشده است. کار روزانه ما همان است که بود: سنگ پرانی به داخل قلعه و طلب نان و هوا! برای گرفتن قلعه برج افکن لازم است . هر از گاهی دور هم جمع می شویم و برج افکنی درست می کنیم. اما هنگام پرتاب یکی از خودمان که گوشه چشمی به قلعه نشینان دارد دستمان را به منع می گیرد. حالا دیگر کسی نیست که جلو یمان با بگیرد. آنها در قلعه، ما بیرون از قلعه. آنها توشه جندین سال شان را انبار کرده اند و نگران نان و هوا نیستند، ما هم باید دنبال نان بدویم هم دنبال سنگ برای پرتاب به قلعه. چیزی عوض نشده است جز اینکه حالا همه آنها را یکجا درون قلعه روبروی هم داریم. Thursday, June 23, 2005 ................................................................................................................ Saturday, June 18, 2005
●
................................................................................................................اشتباه نكنيد! ايرانيان پيروز شدند آقاي خاتمي ثاني! داماد خميني كبير! تسليت! تصورش را بكنيد كه الان در ستاد مركزي آقاي معين چه ميگذرد و چه شوك عظيمي به حضرات اصلاح طلب حكومتي وارد شده. آنها بايد ميدانستند كه وقتي پوستر تبليغاتي معين با عكس خاتمي كه ميگفت معين بايد بيايد را جلوي چشم مردمي كه از خاتمي به خاطر دروغ گفتنها و بازي با احساسات مردم، به شدت دلزدهاند، نصب ميكردند، از راي خودشان ميكاستند. حقيقت اينست كه برخلاف ادعاهاي روشنفكرنمايان دوم خردادي(از مسعود بهنود و ابراهيم نبوي و حسين درخشان گرفته تا ورژنهاي داخلي آنها)، خاتمي نه مصدق بود و نه اميركبير. چرا كه اصولا خودش نخواست تا در مقابل شخص اول مملكت - مخالف اصلي اصلاحات - بايستد و اينهم به اين موضوع برميگردد كه آخوند اگر گوشت آخوند را هم بخورد استخوانش را دور نميريزد. در هر حال بيست و هفت خرداد هم بيست و هشت مرداد نبود و مردم منفعل نبودند. بلكه لااقل پرونده حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب و نهضت آزادي بسته شد درخشان! بابا! مردم را فحش بده تا سبك شي! آنهايي كه توي اين مدت كلي فك زدند كه آي مردم از احمدي نژاد و قاليباف بترسيد و بياييد به ما راي بدهيد حسابي چيزسوخته شدند. آن بچههاي وبلاگ نويسي كه خودشان را در خيابانهاي تهران به خاطر معين كشتند، تصورش را هم نميكردند كه نامزدشان در تهران، سومين شهر پرجمعيت دنيا ، فقط چندصد هزار راي بياورد و در كل كشور تنها سيزده درصد آرا از آنشان باشد شكست شعار دوباره ميچاپمت وطن! بالا آمدن غيرمترقبهي كروبي نشان داد كه مردم از شعارهاي معين، بيشتر بوي دوباره ميچاپمت وطن شنيده بودند تا چيز ديگر. ضمن اينكه يك بار ديگر مطمئن شديم كه در ايران نظرسنجي كممعنا و امري غير قابل اتكاست. اصولا تمسخر و توهين و لفظ پنجاه هزار را چماغ كردن هم پوشش شكست آدم نميتواند باشد. باز بگيد سيزده نحس نيست! مفتضح اول انتخابت، يا همان قدرتمندترين مرد جمهوري اسلامي تنها سيزده درصد آراي ايرانيان را در دامن گرفت. شخص دوم جمهوري مردمي ايران باشي و فقط شش مليون راي از چهل و هفت مليون راي واجدان شرايط راي دادن را بگيري؟ اين يعني شكست بسيج لشكر هيپيها و سوسولها و فاحشهها براي راي جمع كردن. اين يعني ياسر و مهدي و فائزه و فاطمه و... تمام كرديم. اين يعني تبريزي مارمولك با آن فيلم تبليغاتي خفنش، خفه شد. اين يعني اكبراقا را بدون عمامه و در حال اصلاح سر و كنار دريا و با بغض در كلام و لرزش در چشمها نشان دادن بي فايده بوده و احتمالا بايد اكبرآقا را با شورت و توي ديسكو نشان ميدادهاند تا آراياش كمي بيشتر ميشد مشروعيت برادران لندني در ايران ! هر انتخابات في نفسه خيلي خوب است. حتي در اين شكل كه مشاركت و تحريم 50-50 شده و وضعيت مضحكي است. مثلا يك آدمي كه به عدد 525 خيلي حساسيت دارد و متولد عراق است، كمتر از دو مليون راي مياورد تا از اين به بعد به اندازهي كوپناش خود را نماينده ايران بداند و بفهمد كه حتي وقتي از شيرين عبادي توي فيلم تبليغاتياش تقدير ميكند - كه لابد بعدش مجبور ميشود دهنش را آب بكشد - باز هم نميتواند راي جمع كند. مردم بر سر مبارك كسي كه در تمام دوران رياستش بر يكي از عريض و طويلترين و پرخرجترين بنگاههاي رسانهاي دنيا، مداوما به حالگيري از جامعه پرداخته، اينطوري مجسمه يادگاري ميسازند! فقط بير مليون؟! مهرعليزاده كه وقتي صلاحيتش با حكم حكومتي تائيد شد از رهبري به خاطر احقاق حقوق همه ملت - شخص خودش - تشكر كرد، حالا ديگر بهتر از صدا و سيما فهميده كه چقدر مردم به طرفداري رضازاده و علي دايي از شخص خاصي حساسند و به همين نسبت از تشويق به شركت در انتخابات آدمهاي ورزشي تاثير ميگيرند بابا كرم! دوست دارم! اگه ژيلت بزني، لباس اسپورت بپوشي، باز تفنگدار مني! بزرگترين شوك بعد از رفسنجاني و معين به قاليباف وارد شد. وي لابد الان از اينكه گريهكردنش در برنامهي صندلي داغ نتيجه نداده و مردم ما بعد از تجربهي خاتمي ديگر به كانديداهايي كه گريه ميكنند، اعتماد ندارند، به شدت سرخورده است و از اينكه چهل ميليارد پول بيزبان را به باد داده، حسرت ميخورد. حالا قاليباف مانده و طلب كميتههاي جنگ رواني و بمب گذاري و فلش سازي و ستادهاي پرهزينهي نوجوان رنگ كن احمدي نژاد، يا راه نجات! باور كنيد اگر شوراي نگهبان احمدينژاد را به دور دوم انتخابات كشور بكشاند، به شخصه به او راي ميدهم. مي پرسيد چرا؟ سادهست. از قديم گفتند مرگ يكبار و شيونم يكبار.بابا نترسيد. قبل از احمدي نژاد هم مملكت دست مصباح و سپاه پاسداران و خامنهاي بود و حالا ويترين و ظاهر حكومت با باطن آن يكدست ميشود. همين. به قول رضا مارمولك : معٌين باشيد انشاالله! بيست هفت خرداد نه روز بيست و هشت مرداد بود و نه حادثه به توپ بستن مجلس و استبداد صغير. بيست و هفت خرداد روز واقع بيني بود. بيست و هفتم، پرده از چشم خيليها كنار زد. ديروز خلوتي صندوقها در صبح تا بعداز ظهر از يكطرف و بعد تشويش و نگراني بعضي و ازدحام يكباره در پاي بعضي شعب نشان داد كه از بايكوت كامل انتخابات نميتوان صحبت كرد، همانطور كه حقيقت با آنچه جمهوري اسلامي مدعيست بسيار متفاوت است و اكثريت قريب به نصف ايرانيان در انتخابات، با اين ايده كه سيستم حكومت را قبول ندارند، شركت نكردند. چنانكه بي شك خيلي از كساني كه راي دادند نيز با اصل نظام به جد مشكل دارند و تنها از روي ترس يا فقر يا جهل در اين تله تاتر، نقش سياهي لشكر گرفتند و اما چند آيتم: يك- حق راي براي بچههاي پونزده ساله، كه نه تاريخ خواندند و نه روزنامه و كتاب ميخوانند، عموما اشتباه است و يكي از درروهاي بزرگ براي بازي انتخابات ايران است دو- يكي از شرايط ديگر انتخابات - اجازه راي به كساني كه از حداقل سواد يعني خواندن و نوشتن بيبهرهاند- هم كمك بزرگي به دست بردن در آراي مردم است سه- از روي ترس راي دادن و راي سفيد انداختن، نتيجهاش اين ميشود كه چند درصد برگههاي آرا- كه سفيد است - به نفع كانديد روزهبگيرهاي پنجشنبه هر انتخابات سياه شود چهار- مشخص شد كه سقف شعارهاي مصطفي معين، حتي كف مطالبات مردم نيز نبود و حالا مردم دلشان با فحش دادن كانديداها به جنتي و سعيد مرتضوي خنك نميشود و عامل اصلي انسداد سياسي و اقتصادي جامعه را، شخص اول مملكت - خامنهاي- ميدانند و بهمين دليل اصلاحات را بيحاصل ميدانند پنج- خيلي از كساني كه ديروز راي دادهاند، تا آخرين لحظه به راي دادن فكر هم نكرده بودند و بهمين خاطر تصميم دقيقي نودي گرفتهاند. مصداق اين ادعا، رشد يكبارهي آراي كروبي است شش- انتخابات روز جمعه توسط اغلب مردم ايران تحريم شد، وگرنه احمدينژاد بالا نميآمد. در واقع جمهوري اسلامي دروغگويي و پارادوكس را به نهايت خود رساند و از يك طرف از حضور سي مليوني مردم حرف زد و از سوي ديگر از شكست معيني كه راي بالقوه نسبتا زيادي داشت سخن گفت. معلوم است كه كدامش را باور بايد كرد. آنهايي كه تحليل ميدادند كه حضور بيش از سي درصد مردم به پيروزي اصلاحطلبان ميانجامد لطفا پاسخ دهند هفت- دستكاري آراي كروبي، زمينهي خوبي براي راهاندازي اعتراضات گسترده به شيوهي برگزاري انتخابات در ايران است. نبايد اين فرصت را از دست داد. ضمن اينكه به نظر ميرسد راهيابي كروبي با آن قاط زدنها و لربازيهايش، به انتخابات مرحلهي دوم، به احتمال خيلي زياد به پيروزي وي منجر خواهد شد. هشت- مشاركت راي نياورد و تحريم پيش رفت نه- آنطور كه هويداست ابراهيم نبوي نه تنها از عدم راهيابي معين به دور دوم ناراحت نيست بلكه آرزو كرده تا كروبي - كه حضورش در دور دوم احتمال شكست رفسنجاني را بيشتر ميكند- نيز به دور دوم نرود. همانطور كه در نوشتههاي قبليام هم گفتهام، اين موضوع و نظر ايشان را بايد از همان چشم ديد كه آراي استان كرمان را. ده. اين درصدي كه راي دادند بزودي افسوس خواهند خورد كه چرا به خاطر رفسنجاني يا احمدي نژاد خودشان را ضايع كردهاند و به شعور خود توهين كردهاند يازده- كروبي از وجود اشخاص نزديكي صحبت كرده كه در نتيجه انتخابات دست بردهاند، البته كروبي از اين حد جلوتر نرفته اما خبرها حاكيست كه مجتبي خامنهاي و حجازي رييس بسيج از اعضاي اصلي اين ماجرا هستند دوازده- ابراهيم يزدي در يك اظهار نظر گفته كه ((شوراي نگهبان به مانند هميشه نشان داد كه در يك اقدام يك جانبه آرا مردم را تصرف مي كند و قابل اعتماد نيست و اين حركت قابل پيش بيني بود )) حالا كسي نيست بگويد شما كه ميدانستيد چرا با حمايت از معين، در تنور انتخابات دميديد؟ خوب شايد هم حق دارند. آخر پيري فراموشي ميآورد و از دبيركل جمعيتي كه جمعي پيرپاتال هستند بيش از اين انتظار نميرود سيزده- چند نكته راجع به خاتمي: خاتمي از برگزاري يك انتخابات آزاد و سالم در آخرين روزهاي رياستجمهوريش هم عاجز نشان داد و به اين ترتيب نفرت بيشتري براي خودش به ارمغان آورد. حماقت آنها كه بيست مليون راي خاتمي را هنر او ميدانستند، حالا بيشتر مشخص شده و درستي اين جمله كه راي به خاتمي، بيشتر راي منفي به رفسنجاني و دوران هشت ساله ويرانگرياش بود ، بيشتر نمايان ميشود. خاتمي سال هفتاد وشش نون قيافه و زبانش را گرفت و بعدها هم چوب دروغگويي و سستي در گرفتن حق ملتي را كه به او اعتماد كردند را خواهد خورد. چهارده - از همين الان مشخص است كه با نزديك شدن به روز جمعه تعداد بيشتري از آدمهاي ابنالوقت بگويند كه از رفسنجاني متنفرند ولي براي آنكه مملكت دست احمدينژاد نيافتد، به او راي ميدهند. به خصوص كساني كه سابقا استدلال ميكردند كه تنها كسي كه ميتواند جلوي خامنهاي بايستد هاشمي اكبر نوقي بهرماني رفسنجاني ملقب به اكبرشاه است پانزده- آنها كه ميگويند مشاركت بالا بوده لطفا پاسخ دهند كه چرا صداوسيما برخلاف سنوات گذشته، همچنان دارد آهنگهاي ملي و حماسي پخش ميكند و برادر شرعي دبستاني من پخش ميكند؟ آيا تنها دليلش دو مرحلهاي شدن انتخابات است يا ميخواهند به مردم اينطور القا كنند كه ميزان راي دهندگان واقعا بالا بوده؟ شانزده- مسعود بهنود هم به جدول زده، از يك طرف از حضور اكثريت مردم خبر داده و از طرف ديگر، شكست معين را تلويحا تقصير طرفداران تحريمكنندگان انداخته !! و در ادامه گفته كه بايد به تجليل از خاتمي برخاست!! در جواب ايشان نوشتم: تجليل از خاتمي؟ به خاطر برگزاري انتخابات مجلس هفتم و انتخابات پر تقلب فعلي؟ تجليل از خاتمي به خاطر تلاش براي زنده جلوه دادن يك نظام مرده زير سرم؟ تجليل از خاتمي به خاطر چي؟ دروغ؟ مردم فريبي؟ خوش تيپي؟ براي لوث كردن مفاهيمي چون جامعه مدني و آزادي؟ بخاطر گسترش فقر كه نتيجه پنجاه هزار تومنياش را داريم ميبينيم. آقاي بهنود امر بر شما مشتبه شده. خاتمي در نهايت در حد علي اميني است تا مصدق. اميدوارم اين انتخابات باعث شود كمي پوست شهر و مردمهايش را بهتر لمس كنيم. جالب اينجاست كه به جاي آنكه ما از شما به خاطر نقش گرفتن در بازي جنتي، ناراحت باشيم، اين شماييد كه دارييد با بيراه گفتن به ما، درد ناشي از بيلاخ جنتي را فرياد ميكنيد هفده- رهبر معظم انقلاب از تمام كساني كه در تدارك خيمه شب بازي انتخابات به نظام كمك كردند تشكر كرد و بار ديگر تاكيد كرد كه شركت كنندگان ، پيش از هر چيز به جمهوري اسلامي راي دادهاند ----------- لينكها گزارشها از تحريم گسترده و تقلب در انتخابات صبح به خير آقاي هخا - صبح به خير آقاي معين، نيما راشدان انتخابات اين دوره درس بزرگي به ما داد. درسي که شايد از انتخاب معين – يا بايکوت کامل- مفيد تر بود. مثل نمره تکي که يک دانش آموز غره از خود، - که انتظار نمره ي بيست دارد - مي گيرد. اگر درست عمل کنيم از اين نمره ي دو مي توانيم براي پيشبرد امر دمکراسي استفاده کنيم كروبي گفت: من عقيده دارم كه دخالت عجيب و غريبي در انتخابات شده است ابراهيم نبوي به طور غير مستقيم تبليغ رفسنجاني را ميكند Thursday, June 16, 2005
● حرفهايي پراكنده براي دقايق آخر
- به قول آقايان علماي اعلام، به ضرس قاطع اعلام ميكنم كه اين طرفداري آشكار ابراهيم نبوي از رفسنجاني، تنها ناشي از تفكر قوميتي اين آقا است و نوشتهها و آثار قبلي ايشان نشان ميدهد كه چقدر وي نسبت به اهليتها و قوميتهاي افراد حساس است و مدام در ذهنش افراد را بر اساس همين ملاكها به بند طنز ميكشد - نگاه ناعادلانهاي كه در دولت رفسنجاني به مناطق شد را با صدها مثال و قياس از منطقهي كرمان با ساير مناطق ميتوان ثابت كرد. - بالاگرفتن حساسيتهاي قومي در زمان حال، محصول همان نگاه تنگنظرانهاي است كه در عمل حدود نيمي از مديران دولتش همشهري رييس جمهور بودند - رفسنجاني و نگاه قومي و قبيلهاي و طايفهاياش بر كسي پوشيده نيست. تنها آنهايي كه خود را به خواب زدهاند بيدار نميشوند - اين يك اتفاق نيست كه معاون اول خاتمي همشهري وي است. در واقع ميخواهم بگويم كه متاسفانه بخش عظيمي از منابع كشور ما به واسطه همين نگاههاي بدوي و غير متمدن سوخت ميشود و پوچ ميشود - نگاه اهليتي و قوميتي، در فرهنگ آخوندي ريشهي ديرينه دارد. نگاه كنيد به ليست بزرگ آخوندها از طوسي گرفته تا آخرينشان: مكارم شيرازي و خامنهاي و خميني و رفسنجاني و بروجردي و همداني و خراساني و تبريزي و سيستاني و اردبيلي و چه و چه... - حرب كارگزاران سازندگي كه مجموعهاي از مديران كابينهي رفسنجاني را تشكيل ميداد بعد از انشقاق به دو تيره تقسيم شد: كرمانيها و اصفهانيها - اين اولين بار است كه انتخابات با حضور اينترنت در تاريخ ثبت ميشود و چه فرصت خوبي است كه آدمها عيارشان و ادراكشان از عالم سياست سنجيده ميشود و ميزان مشاعر سياسي آدمهايي چون حسين درخشان كه نسخهي سياسي ورژن كوكب خانم اينا براي مردم ميپيچن،د مشخص شود - آقاي ابراهيم نبوي، عرصهي سياست محل خاله بازي نيست. سياست اصلا پدر و مادر ندارد چه برسد به خاله و عمه و ... بنابراين اگر شم و شعور سياسي نداريد و تحت تاثير احساسات و جو قرار ميگيريد و مثل خامنهاي فتوا صادر ميكنيد*، سعي كنيد از قدرت قلمتان همانطور كه قبلا در نوشتههايتان گفتهايد براي ستايش هيچ سياستمداري مايه نگذاريد *((رهبري نظام اعلام کرد که مردم در انتخابات جمعه به نظام رای می دهند، چنین نیست، تمام کسانی که به معین رای خواهند داد مخالف نظام جمهوری اسلامی اند، تمام کسانی که به هاشمی رای می دهند کسانی هستند که حرف او را مبنی بر پذیرش اشتباهات اش پذیرفته اند)) - به عنوان كسي كه لااقل چند ساعتي مصطفي معين را از نزديك ديدهام و حرفها و عقايداش را شنيدهام بايد بگويم كه تنها فرق معين با احمدينژاد در اين است كه آنها بعد از آمدن نام خميني سهتا صلوات ميفرستند و اينها يكي. -بر خلاف آنچه اطرافيان معين قصد دارند بنمايانند، شخص معين چيز خاصي در چنته ندارد و تمام اين هندوانهها( جبهه دموكراسي خواهي و معاونت حقوق بشر و ...) را اطرافيان زير بغلش ميدهند. اطرافياني كه معلوم نيست يكي دو سال بعد از قدرت گرفتن احتمالي وي، در اوين باشند يا خارج كشور - سروش حرف كاملا درستي زده. اقايان چه اصراري داريد كه ويتريني كاذب و فانتزي از اين نظام به جهان ارائه كنيد. معين اگر كاريزما و اتوريتهي كافي هم داشته باشد نهايتا حوادث دوران خاتمي تكرار مي شود. حال چه برسد به آنكه اين آقاي معين در همين گفتگوهاي انتخاباتي تلوزيون نشان داد كه بيشتر تسليم جو و شرايط است تا حالت دهنده به محيط -يك مطلب جالب آنكه چپيها براي تشويق به شركت در انتخابات، مردم را از راستيها ميترسانند و راستيها مردم را از خارجي -به نظرم احمقتر از آنكه دوبار از سوراخي گزيده شده(2 و 18 خرداد) و براي بار سوم هم(27 خرداد) دستش را ميخواهد توي آن كند و مردم را هم با هزار سفسطه و ترساندن و بد و بدتر و نكبت و كثافت و استفراغ گفتن تشويق به اين كار ميكند، باز خودش است - حزب مشاركتيها تصوير درستي از اقتصاد و معيشت جامعه ندارند و صرفا دارند مفاهيمي چون جامعهي مدني و آزادي و مشاركت و ياردبستاني و غيره را به فنا ميدهند و كاري دارند ميكنند كه چندسال ديگر آنقدر اين مفاهيم لوث شود كه همه به آزادي بگويند فريدوم. مثلا حدث بزنيد مغز اقتصادي كابينهي معين كيست. يكي كه اول اسمش با صفايي فراهاني شروع ميشود. -اين آقاياني كه اميد معجز از مردهي متعفن اين نظام دوختهاند و مردم را تشويق به راي دادن ميكنند، بايد از خاطر نبرند كه با جاه طلبي، يكي از بهترين فرصتهاي ملي و تاريخي براي تحريم همه جانبه را از بين بردند و زمان ديگري براي همانيكه در سخنرانيها و شعارها وظايفش را محدود به قانون ميدانند، خريدند. - من راي نميدهم و تا توانستهام ديگران را نيز متقاعد به تحريم كردهام. ولي به آنهايي كه به شكل پايهاي و عادتي و فسيلي راي ميدهند گفتهام كه شايد انتخاب كروبي از آن جهت كه تحقق وعدههايش با بالارفتن سطح توقع مردم از دولت و همچنين جمع كردن كميتهي امداد و كاسه كوزهي عسگراولادي(كه هفتاد تومن بودجهي اداري صرف ميكند تا سي تومن پول خيريه را به نيازمندان بدهد و محلي است براي تامين مالي مافياي مخوف موتلفه)، گامي است براي رسيدن به تحركات مدني كه مبنايش شهروند مقتدر ناميده ميشود، و همچنين از آن جهت كه اختاپوس خاندان رفسنجاني را در تنگنا قرار ميدهد و همچنين از آنجا كه با جمع كردن اسكلههاي غيرمجاز سپاه پاسداران كه با واردات كمر اقتصاد نيمه مردهي بخش خصوصي را خرد كردهاست، اين جان متشنج اقتصادي نفسي ميكشد، در ميان مدت به نفع آرمانهاي ايران نتيجه دهد. هرچند كه اصولا انتخاب كروبي مطرح نيست و وي در ردهي چهارم و پنجم نظرسنجيها قرار دارد. البته اين ها نظرات آن سعيد ديگر است كه وقتي با عينيات روبرو ميشود و آرمانها را فراموش ميكند بيان ميكند. هرچند هزار چون و چرا خود بر همين نيمهي ديگر خود دارد.
● ناصر زرافشان در وضعيت اغما
................................................................................................................وكيل شجاعي كه خود را براي ملتي فراموشكار و كمتوجه چون ما قرباني كرده، و در اين روزهاي گرم و جهنمي، در سلولهاي تو در توي اوين، به گرسنگي و ضعف و زخم معده و درد كليه هر ثانيه برايش ماهها ميگذرد، هشت روز است كه در اعتصاب غذا بسر ميبرد و متاسفانه آنچنان كه بايد اجماعي در ميان جمعهاي سياسي براي حمايت از وي ايجاد نشده. آيا زرافشان چوب عدم معروفيت خود در ميان مردم عادي را ميخورد؟ چرا بايد تلاش براي مرخصي گنجي در زمان مشابهي نتيجه ميدهد اما جانكندن زرافشان در زندان، براي رژيم ايران خيالي نباشد؟ بايد كاري دگر كرد. به نظر ميرسد سيل نامهنگاريها به نهادهاي بين المللي و ايجاد يك جو گسترده و يكدست در حمايت از زرافشان ضروري است. ---------- موضع عبدالكريم سروش راجع به انتخابات ايران: انتخاب معين تكرار وقايع دوران خاتمي است Monday, June 13, 2005
●
................................................................................................................شم من، انفجارهاي اخير را كه از قم و اهواز شروع شده و تا تهران و زاهدان و مريوان كشيده را برخلاف آدرسهاي غلطي كه نهادهاي امنيتي جمهوري اسلامي ميدهند و نگاهها را متوجه خارج ميكنند، داراي ريشه داخلي و به طور مشخص ناشي از تحركات نظاميان گوش به فرمان ولايت فقيه ميبيند وقتي شوراي نگهبان جنتي، سردار سرتيپ قاليباف(خاليباف) را تائيد صلاحيت كرد بايد حدس ميزديم كه با اينكار، نيروي انتظامي و نيروي پليس كشور كه به عنوان ناظم بيطرف بايد عمل كنند، به طرفداري از رئيس سابقي كه وعدهي افزايش حقوق به آنها داده، چنان ناشيانه و دستپاچه به حمايت از قاليباف ميپردازند كه حتي از ايجاد مزاحمت براي آن يكي نظاميهاي بازي انتخابات -لاريجاني، احمدي نژاد، رضايي- نيز ابا ندارند نيروي انتظامي در روزها و هفتههاي گذشته از هيچ اقدامي براي برهم زدن جلسات سخنراني ساير حاضرين در بازي انتخابات، با كمك رساني به نيروهاي انصارحزب الله كه كاري جز عربدهكشي در وسط سخنرانيها ندارند، خودداري نكرده و بيشتر حالت يك رويهي پوشش را براي شعبان بي مخها داشته و حالا راي اوليهايي كه چكمهپوشي و از جلو نظام و پيشفنگ و پافنگ و خشم شب و تيرمشقي و... را نميشناسند اسير دگمانديشي آنانند كه رفيق شفيق سيلي و قنداق تنفنگ و باتوم برقي اسرائيلي و پليس ضد شورش اند اينكه عوام فريبي همچون قاليباف، با تراشيدن ريش و درآوردن چكمه و قايم كردن چفيه توانسته راي برخي قشرهاي بچه دبيرستانيهايي كه از هجده تير بيخبرند و پيرمردهاي دهاتياي كه از ذوب شدگي در ولايت و آخوند فكلي بودن قاليباف ناآگاهند- و به خيال خود به غير آخوند راي ميدهند- را جذب كند، فوق العاده خطرناك است قضاوت و اثبات اينكه در نهايت اقدامات تروريستي اخير صرفا به نفع كانديد نظامي نوشتهي ما تمام ميشود يا نه به روزهاي آتي بازميگردد، اما در هر حال اين موضوع كه طي روزهاي گذشته راي قاليباف، رو به كاستي نهاده بود، به نظر من بي ارتباط با بمب گذاريهاي اخير نيست چرا كه بيشك كارهاي مدني كردن- همچون تحريم انتخابات يا حتي راي معني دار دادن- تنها در محيطي فارغ از خون و باروت و انفجار و دلهره ميسور است --- در اين چند روز باقي مانده تا انتخابات، ما جوانها ميتوانيم راي خيلي از مردم كوچه بازاري را كه از روي ناآگاهي ميخواهند به قاليباف راي بدهند را با دادن اطلاعات از پيشينهي اين دروغگوي بزرگ تغيير دهيم حتي آنهايي كه از عواقب راي ندادن ميخواهند شناسنامهشان را ممهور كنند را ميتوانيم به انداختن راي برگ مغشوش- مثل نوشتن راي به ولايتي يا خاتمي يا توكلي- تشويق كرد فضاي جامعه نشان ميدهد در انتخابات جمعه، حتي خيلي از افرادي كه به هر دليلي راي ميدهند- اجبار يا ترس يا تكليف ديني يا ...، تا آخرين لحظه بين كانديداها مرددند كه ميتوان آنها را تشويق به راي دادن به كانديداي نهم -يعني انداختن برگ سفيد خط خورده يا مغشوش كه امكان نوشتن نام كانديدا توسط شمارندگان صندوق وجود ندارد- كرد در انتخابات گذشته -مجلس هفت نظام- تا حدود سي درصد آرا سفيد اعلام شد كه خيلي از ناظرين سياسي اين ميزان بالاي برگهي سفيد را نيز بخشي از تحريم محاسبه كردند ------- نوشتهاي جالب و صادقانه در رابطه با مصطفي معين: ويديوي تبليغاتي دکتر معين را از جام جم نشون دادند . شبيه تبليغات ساير کانديداها بود و از جذابيت و سکس چند دختر و پسر جوان کلوزآپ گرفته و با شلختگي و نقص فني بسيار زياد ..... با کلي ژست هاي مثلا روشنفکرانه و کلمات و حرفهاي بي پشتوانه ...... آوردن دکتر معين و رد صلاحيتش و بعد هم بازگشت او با حکم رهبر هم نوعي نمايش و کلک براي داغتر کردن نمايش انتخاباتي بود .... وقتي که اصل ۱۱۰ قانون اساسي همين سيستم ميگه که رهبر همه کاره است ، خب انتخابات هم نوعي نمایش و فيلمه ... کلا تمامي کانديدهاي از فيلتر گذشته انتصابات فعلي در يک تجربه شريکند : همگي در ۲۶ سال اخير در نابودي ايران همکار بوده اند . فعلا نوبت دکتر معين است که مثل خاتمي ۴ سال ديگه مردم رو فريب بده .... سيستم، از اساس ، بايد بر طبق اعلاميه جهاني حقوق بشر عوض بشه و دخالت ايدئولوژي و مذهب در حکومت ممنوع بشه ... در غير اينصورت همين آش و همين کاسه ادامه داره .... اينبار با مترسکي بنام دکتر معين ... -- اين موسيقي شاد راجع به تحريم انتخابات را بايد با صداي بلند گوش كرد و خنديد Sunday, May 29, 2005
● اكبر گنجي در زندان، گنجي است در قفس
................................................................................................................اين روزها چون خودم كم حوصله شدهام و مطالب بلند را سرسري ميخوانم. به همين خاطر كوتاه مينويسم از گنجي. بيانيهي پنلاگ در همين زمينه و همچنين اينجا هم وبلاگي مخصوص اين موضوع و يك بمب گوگلي و ديگر هيچ Human Rights Friday, May 27, 2005
●
................................................................................................................بياييم هر چيزي را سرجايش قرار دهيم هموطن! من قصد دارم در 27خرداد، انگشت سبابه، شناسنامه و قلبم را پاك نگهدارم. چرا كه ميبينم از راي من چماقي براي سركوب من، و نقابي براي گرگهاي ايران من ساخته ميشود ايراني هموطن من! كشور سوخته، فرصتهاي بربادرفته، انشقاق اجتماعي و اقتصادي جامعهي ما، بيكاري، فقر، فحشا، قتلهاي هولناك زنجيرهاي، قريب يك مليون كشته و پنج مليون آواره از وطن، گرفتن فرصت حضور برترين مغزها و سرمايهها و نخبگان در داخل كشور و در عوض شوراندن و دندان تيز كردن طبقهي كژطبع و كم شعور و ميمون صفتي چون انصار حزب شيطان بر مردم و بيست و هفت سال تجربهي هر روز بدتر از ديروز شدن ايران، به نظر كافي ميرسند تا من و تو اوراق اين نمايشنامهاي كه براي تمسخر ما نوشته شده است را پاره كنيم ملاتيسهي حاكم بر ايران، همكنون از صادر كردن دختران ايراني براي عربها و در مقابل وارد كردن چاي و سيگار و اجناس بيكيفيت چيني براي ايرانيها، تجارت سياهي را تدارك ديده است. آنقدر سياه كه نفت اين مادهي شوم كه صدسال است سايهاش چون بختكي بر صدسال آزادي خواهي قوم ايراني چهره انداخته و رنگ سياهش شباهت به رنگ اقبال ايراني ميبرد نيز در مقابل آن سفيد مينمايد طي اين سالها، لشكر غم جوانهايمان را پير كرد و پيرهايمان را مردهدل. ثمرات تاك ايران زمين، غوره نشده مويز شد و شاهد بود كه به ازاي حجم عظيم مهاجرتها، حاشيه نشيني و بهم خوردن تركيب جمعيتي شهرهاي ايران، كه با هدف عقيم كردن و از تك و تا انداختن شهرها صورت گرفت، جمهوري اسلامي ترجيح داد تا دهها مليارد دلار از ميراث اين مردم را بدون وجود خواست و ميل آنها، صرف ماجراجوييهاي هستهاي كند ملاياني كه جز در شك بين دو و سه و آداب طهارت و دعاي دخول علم و تخصصي نداشته و ندارند همينك با سناريوي ايجاد موج احساسي و كاذب غرور ملي و دروغ پردازيها از پيشرفت علمي هستهاي، سعي در پوشاندن عزم خود براي توليد بمب هستهاي در زير پوشش عمامهوار تبليغات كردهاند آخر همسرنوشتهاي من! در ميان افرادي چون لاريجاني و قاليباف و احمدي نژاد و رضايي و رفسنجاني، كداميكند كه دستشان به خون جگر اين ملت آلوده نباشد؟ و آخر كدام عاقلي با دست خود، به قاتل خود، شمشير ميدهد؟ آيا بايد به فردي چون كروبي كه آوازهي ملياردها تومان رشوهگيرياش چنان پيچيده كه خود نيز بدان مقر است، راي دهم؟ و يا اينكه به كوتولهاي همچون مهرعليزاده كه حتي به رتق و فتق و جمع و جور كردن دست و پاي خويش در مقابل دوربينها قادر نيست و در دروغ و ادعا مثل به آيت الله غضنفري خوانساري ميبرد كه امر بر او مشتبه گشته، راي دهم؟ به من بگوييد كه آيا بايد به مصطفي معيني كه چهار روز است براي حل سوال سادهاي -كه تمام متغيرهايش واضح است- در اتاق شك بسر ميبرد و اين ميزان ترديدش حتي براي آنان كه از قدرت تصميمگيري و شجاعت و پايداري او سخن ميگفتند نيز شبهه ايجاد كرده - حال چه آنان كه ميگويند بيايد و چه آنها كه مخالفند با اين تصميم- راي بدهم و دل خوش كنم؟ چرا كه اين همه ترديد بر سر دو راهي، در برخورد با چهارراه مشكلات رياست جمهوري، لابد به فاجعهاي تبديل خواهد شد و تمام دوران رياست جمهوري محتمل ايشان، به جاي حركت، به تفكر دربارهي راه حركت خواهد گذشت من خار در چشم و استخوان در گلو بودم كه دروغ بزرگ خاتمي آمد و حس حماقت را هم به رنجهايم اضافه كرد و اينست كه حالا معتقدم شركت در انتخابات و دل بستن به بهبود وضعيت، كمك كردن به زندانبانان آزادي و ثروت اين كشور است و در مقابل تحريم انتخابات و نمايش چهرهي واقعي و بينقاب رژيم ديكتاتورمآب حاكم بر ايران در چشم جهانياني -كه غالبا تصور غلطي از ما و خواستههايمان دارند، حداقل كاري است كه ميتوانم در حق اين آب و خاك غمزدهام انجام دهم فراموش نكنيم كه برگزاري يك انتخابات فرمايشي و تحريم شده، حتي وقتي كه دست بالا 20 مليون از 45 مليون واجد شرايط به پاي صندوقها بروند و وقتي كه نفر اول انتخابات(فرضا رفسنجاني) با نهايت 30 درصدآرا (كه بر اساس سقف نظرسنجيها همينك حدود 25درصد است) يا معادل عددي تنها شش مليون راي قدرت بگيرد، آن هنگام است كه نفس به قدرت رسيدن يك رييس جمهور شش مليوني، رييس جمهوري كه نماينده تنها پانزده درصد(با فرض آماري ما حدود سيزده درصد) جامعه باشد و در مسائلي همچون ميكونوس نيز پروندهي شرارت بين المللي داشته باشد، ميتواند زمينهساز شكلگيري تحركات و اعتراضات و تظاهرات و اعتصابات دانشجويي و كارگري و مردمي باشد و در نهايت حاكمان تهران را به بن بست قبول برگزاري رفراندوم آزاد و تحت نظارت نهادهاي بيطرف داخلي و بين المللي بكشاند آنچه در اول آوريل- روز جهاني كارگر- با حضور رفسنجاني در ميان اجتماع كارگران رخ داد و نيز ترس و عكس العمل سريع در مقابل تحركات چندروز گذشته دانشگاهها در اعتراض به ردصلاحيتها- كه البته جبهه مشاركت، حمايت دانشجويان از انتخابات آزاد را رندانه به حمايت از نامزد خودش منسوب كرد- نمودي از صدق اين ادعاهاست و حال من ميخواهم در بيست و هفتمين انتخاباتي(انتصابات) كه در بيست و هفتمين سال شكلگيري جمهوري اسلامي و در روز بيست و هفت خرداد برگزار ميشود شركت نكنم. من از ضرب بيست و هفتها بيزارم و معتقدم كه: ايران و ايراني آزادي و رفاه ميخواهند و انتخابات فرمايشي تحريم را. بايد هرچيزي را سر جايش قرار داد Wednesday, May 25, 2005
● من وقتي با اين هموطنان غيور آذربايجاني در خوابگاه صحبت ميكردم و بحث به جوك و جوكسازي ميرسيد ممتذكر ميشدم كه تا حدودي رفتار خود اينها بوده كه باعث اين موضوع شده . به هر حال حالا كه سخنان جالب مهرعليزاده بعد از تاييد صلاحيت را ميخواندم باز ياد اين موضوع افتادم و لبخندكي زدم. آقاي مهرعليزادهي مراغهاي فرمودهآند كه با اين نامهي رهبري حقوق ملت استيفا شد.
حالا من هم ميگويم كه جناب آقاي مهرعليزاده، و براي ملت هم روشن شد كه ذهنيت شمااز ملت، خود مهرعليزاده و دم و دستگاه اش است. و لابد حكومت همانطور كه براي هريك از استانهاي خراسان و خوزستان و لرستان و استانهاي كويري كانديدا دارد تا به ذن خودش با استفاده از مسائل قومي راي بگيرد ديده براي تركها هم نماينده بگذارد تا راي پانتركها(كه هم از توبره ميخورند و هم از آخور) را هم جذب كند به درستي كه آقاي مهرعليزاده، حضور شما با چنين تفكري، خود پايمال كردن حقوق ملت است
● خرداد و تيرماه داغ و اعتراضات دانشجويي و اعتصاب غذاي گنجي و انتخابات فرمايشي و يك ملت ناراحت و جان به لب آمده و تجربهي اكراين و گرجستان و ضعف و عقب نشيني سريعي كه حكومت در اعلام صلاحيتها از خود نشان داد همه و همه باعث ميشود تا بگويمم: اين يك فرصت است
................................................................................................................Tuesday, May 24, 2005
● خامنه اي به معين بيلاخ داد
................................................................................................................معين و مشاركتي ها در موقعيت خنده داري قرار گرفته اند. معيني كه گفته بود به حكم حكومتي اعتقاد ندارم حالا صلاحيتش براي شركت در انتخابات توسط حكم حكومتي رهبر معظم(به سكون ع) انقلاب تاييد شده و حالا يا بايد پايبندي به حرفهايش را با انصراف از انتخابات ثابت كند يا اينكه بماند و ببيند كه اين شايعه كه همه اينها بازي اي بوده براي رونق به بازار راكد انتخابات فراگيرتر مي شود نيگ آهنگ همين كلام را اينطور به تصوير كشيده Monday, May 09, 2005
● ايران من! ايران من! اي كشور ويران من
................................................................................................................از ناله هاي پيكرت آتش گرفته جان من ايران من! ايران من! اي مام دلسوزم، وطن از ديدن خاكسترت آتش گرفته سينه ام گفتم بنوشي بعد اين يك چند روزي آب خوش آب از سرشكم ميرود در وصف تاراجت وطن چند كلمه به سبك سردبير: خود بزرگبينيام! اگر ابي يا قميشي راضي بشوند اين ترانه را بخوانند حاضرم بقيهاش را هم بسرايم قابل توجه اون شير پاك خوردهاي كه اينجا را مدام تو بلاگرولينگ آپ ميكنه: نكن بالام جان مگه نميبيني حالش نيست. خوشت مياد من هي وجدان درد بگيرم بيام چيزشعر بنويسم اينجا؟ Tuesday, April 19, 2005
● رفسنجاني و مدل فرانسوي
پا گذاشتن علي اكبر هاشمي رفسنجاني به ميدان انتخابات رياست جمهوري، از آنرو لرزه بر پيكره محافظه كاران ميافكند كه خود نيك ميدانند؛ تنها راي ثابتي دارند كه با ظهور هاشمي، يكسره به سبد وي ريخته ميشود.لاريجاني، توكلي، احمدينژاد و ولايتي كاملا واقفند كه راي سنتي 15 درصدي اندك اما موجودشان، تنها و تنها در فضايي عاري از سايهي اين شعار متحجرفريبانه كه : “ باز اوضاعمان در زمان رفسنجاني بهتر بود” ميتواند نصيب آنها شود. از سويي ديگر و در ((نگاه اول))، حضور رفسنجاني در انتخابات، نه تنها كمكي به گرمي بازار انتخابات – كه خواست و مصلحت مديريت ارشد جمهوري اسلامي است- نميكند؛ بلكه تبادر اين انديشه در اذهان عمومي كه “ اين مرتيكهي رفسنجاني كه مردم از لجش دوم خرداد رو بپا كردند باز رودار- رودار آمده كانديدا شده” ميتواند زمينهي مناسبي را براي استقبال و همهگيري بحث بايكوت و تحريم انتخابات ايجاد كند. حال خيز و حركت هاشمي رفسنجاني براي جلوس مجدد بر كرسي رياست جمهوري، با سه مانع روبروست. يكي شوخي (كروبي) و دو ديگر جدي (معين) يا نيمه جدي(قاليباف) كه بررسي اقبال هريك از اينها به نظر اينگونه است: در شرايطي كه حتي تندروترين و محافظهكارترين لايههاي جمهوري اسلامي نيز، خبر قديمي انقضاي تاريخ مصرف و استعمال روحانيون را باور كردهاند و در ميان بساط گسترده كانديداهاي آنها حتي يك “آخوند” پيدا نميشود؛ خودنمايي حجت الاسلام و المسلمين مهدي كروبي، اين نامزد دو درصدي يا همان چهرهاي كه با تمام تلاش براي چپنمايي و كسب محبوبيت، تقليد ادا و اطوارها و صداي دورگه و دست تكان دادنهاي مفرط و سوتيهاي رفتارياش، از شوخيهاي رايج در جامعه است، نشان از غنودن خرگوشوار بخشي از به اصطلاح اصلاحطلبان در منحني زمان دارد. و اما نظرسنجيها اينطور نشان ميدهد كه معين و قاليباف در رقابتي نزديك، هردو در ردههاي دوم و سوم بعد از رفسنجاني قرار گرفتهاند (رفسنجاني 25 ، معين 16 و قاليباف 13 درصد) كه با توجه به ظهور نشانههايي از مطالبهي اقتدارگرايي در رگههايي از جامعه – كه با توجه به نوع مديريت خاتمي طبيعي به نظر ميرسد- عجيب نيست كه برخي صاحبنظران معتقدند: پيچيدهترين و غيرقابل پيشبينيترين رفتار انتخاباتي جامعه را در ازاي قاليباف بايد ديد. با اين همه قاليباف سه ويژگي برجسته و مهم براي عموم دارد كه در سرنوشتش موثر خواهد بود: نظامي بودن“كلاه كجهاي عقدهاي”، ولخرج بودن“الگانسهاي چهل مليوني آنهم در خيابانهايي كه مليونها خودروي فرسوده در آن خوابيده”، لهجهداشتن“هركه آمد ولايت خود ساخت…” و معين. كانديدايي كه با انتخاب محمدرضا خاتمي به عنوان معاون اول كابينه مورد نظرش، نشان داد چندان از آنچه در جامعه ميگذرد مطلع نيست “فائزه هم تو مجلس پنجم نماينده اول تهران شد ولي همين يارو تو انتخابات مجلس ششم رفت تو مايههاي پنجاه” و كسي كه مخالفينش اينگونه از او ياد ميكنند: “البته آقاي معين انسان خوبيه ولي جنم ادارهي يك دبيرستان پسرانه را هم نداره چه برسه به يك دولت و مملكت” و كانديدايي كه يكي از مطرحترين حرفهايي كه پيرامونش ميزنند اينطور است: “حالا اين معين كجاييه؟ نجف آباد! نجفآباد كجاست؟ نزديك اصفهان! ايول! ايول! مملكت 16 ساله دست مديراي اصفهانيه اين يكيام روش!” به هر حال اگر قاليباف از معين پيش بگيرد يا بالعكس معين از قاليباف، آنچه در عمل رخ ميدهد با نظر به اين پيش فرضها كه:شركت واجدين شرايط در انتخابات روز 27خرداد كمتر از پنجاه درصد بوده و هيچكدام از كانديداها در دور نخست، موفق به كسب حداقل درصد مورد نياز نميشوند، چنين است:با راهيابي قاليباف و رفسنجاني به دور دوم انتخابات، قاليباف نهايتا مقهور و بازندهي رقابت با خاندان ثروتمند رفسنجاني خواهد شد. و اما در قويترين و محتملترين حالت ممكن در انتخابات پيشرو، كار رفسنجاني و معين به دور دوم كشيده ميشود كه اينجاست تا پردهي دوم نمايش انتخابات بالا رود. پردهاي كه عنوانش، تيتر اين نوشتار شده است. آنجا كه در نگاه دوم “قصد و مرض رفسنجاني از شركت در انتخابات” عيان ميشود: اين ((نگاه دوم)) همان گمان بردن بر حلقهي سوم از معماي زنجيروار كمكهاي خواسته يا ناخواستهي رفسنجاني به مدعيان اصلاحات و اصلاحطلبي است. زنجيري كه حلقه اولش را دفاع رفسنجاني در خطبههاي نمازجمعه ارديبهشت 76 از خاتمي و حلقهي دومش را حضور رفسنجاني در رقابت انتخابات مجلس ششم -كه پس از كش و قوسهاي بسيار نامش در ليست جبهه دوم خرداد قرار نگرفت تا كمك بزرگي باشد به پيروزي اصلاحطلبان- تشكيل ميدهد.حال انتظار ميرود حضور رفسنجاني در انتخابات رياست جمهوري پيشرو نيز در نهايت باز هم به سود اصلاحطلبان تمام شود؛ آنجا كه رقابت معين با رفسنجاني، به زور آزمايي شيراك رييسجمهور فعلي فرانسه با رقيب فاشيستاش در انتخابات گذشتهي فرانسه شبيه شود تا در دور دوم انتخابات با شركت انبوه شركت كنندگاني كه صرفا به خاطر جلوگيري از راهيابي مجدد سردار ويرانگري به كاخ رياست جمهوري به پاي صندوقها خواهند رفت، مواجه شويم و جمهوري اسلامي بار ديگر از تنگنا و بحران مشروعيتي ديگر آنهم دريكي از صعبالعبورترين گردنههايي كه به روزگار به خود ديده، به ترفندي نو بدر آيد. بايد ديد كه آيا هاشمي رفسنجاني، اين مهرهي پر معماي تاريخ معاصر ايران، اين بار نيز با تدبيري زيركانه ميتواند سوپاپ اين ديگ ملتهب را حتي به قيمت لوين شدن وطني خود بالا برد و با خلق پديده سوم تير و اجازهي خروج مقداري بخار نارضايتيها در تيرماه داغ هشتاد و چهار، فضاي كاذب دوم خرداد را در جبههي سوم تير بازآفريني كند؟ به هرحال از آنكه يكبار طعم “آغاسي شدن” را چشيده و باز ميل انتخابات ديگر كرده اين قصه عجب نيست و نشاندن هواپيمايي كه قصد اكراين كرده در فرانسه كاري غيرممكن براي “ مافياي كوسههاي پستهخوار” نيست.
● >>قسمت دوم اصلاحات: كاريكاتور زيبايي از نيك آهنگ كوثر
>>انتخابات ریاست جمهوری و تقلای اصلاح طلبان >>استراتژي ترس >> اعلمي نماينده تبريز به هواي رياست جمهوري، گوشههايي از فساد گسترده در لايههاي رژيم اسلامي را تشريح ميكند؛ پس از چهار مليارد هزينه در محمودآباد، اجلاس اوپك به اصفهان رفت
●
................................................................................................................قاليباف: ملغمهي علم و صبر و صداقت نگاه علمي به مقولهي پليس و امنيت را بايد از حضور كلاهكجها و نيروهاي ويژه در چهارراهها و ميدانها، خريد الگانسهاي چند ده مليوني و حركت آنها در كنار مليونها خودروي فرسودهاي كه كمتر از دو مليون تومان قيمت دارند، حضور بيرودربايستي نيروهاي ضدشورش در مراسم چهارشنبه سوري امسال ديد و فهميد. صداقت قاليباف را بايد در اشكهايش در برنامهي صندلي داغ - كه در نوروز از شبكه دوم سيما پخش شد – و عجيب به گريهي خاتمي در بهار سال هشتاد شباهت ميبرد، ديد و درك كرد. سياس بودنش را بايد از برنامهي ويژه و سرويس گستردهي پليس و پليسراه امسال در ايام نوروز تشخيص داد كه مشخص نيست چرا طرح آن اينقدر دير و در اين زمان به مغز قاليباف خطور كرده. و بالاخره تحمل او را بايد از عصبانيتش به هنگام طرح سوال آن خبرنگار كه در كنفرانس خبري- مطبوعاتي اعلام حضورش، از نظامي بودنش پرسيد، سنجيد. Wednesday, April 13, 2005
● انتقال مشكل به جاي حل آن
................................................................................................................سيستم مديريتي ضعيف حاكم بر ايران، در مواجه با مشكلاتي كه از حل و برطرف كردن آنها عاجز و ناتوان است دست به ابتكارهاي عمامهاي ميزند كه با خواندن گزارش زير با يكي از اين گونه تسكين دهندههاي موقتي آشنا ميشويد: روشي جديد براي حل آلودگي تهران Saturday, April 09, 2005
● كدام يك از اين دو مرد يزدي دروغ ميگويند؟
................................................................................................................خب به نظر ميرسد با توجه به آن وعدهها كه خاتمي با آنها جوانان ايراني را فريفت اين بار نيز سيدخندان دروغي جزئي و مصلحتي گفته است. اما مشكل اينجاست كه اين بار تنها چند روز بعد از اجلاس گفتگوي تمدنهاي يونسكو كه خاتمي در آن به فريب جهانيان رفته بود مشتش در مقابل جهاني باز شده است. دودوزه بازيها اينبار قرباني بزرگي خبر و گستره آن شد. و البته اين سوال چندي قبل به اين شكل مطرح شد: كداميك دروغ ميگويند دكتر شهرام اعظم يا آصفي سخنگوي وزارت خارجه؟ و قبل از آن به اين شكل: كداميك دروغ ميگويند افرادي كه در جريان پرونده مشهور به وبلاگنويسان مدعي اند شكنجه شده اند يا دادگستري تهران و نيروي انتظامي --------- در همين زمينه: کداميک دروغ می گويند: کاتساو يا خاتمی؟ خبر از بي بي سي روايت گويانيوز از اين سوتي جهاني Thursday, April 07, 2005
● جشنواره دانشجويان وبلاگنويس ايران
................................................................................................................مهلت ثبتنام در نخستين جشنوارهي دانشجويان وبلاگنويس ايران از سوي كميتهي برگزاري جشنواره تا 20 فروردين ماه تمديد شد. با گذشت 3 هفته از آغاز ثبتنام اين جشنواره بيش از 700 دانشجوي وبلاگ نويس از سراسر كشور به صورت آنلاين در سايت رسمي جشنوارهي دانشجويان وبلاگنويس ايران ثبتنام كردهاند وبلاگ رسمي جشنواره Wednesday, April 06, 2005
● مو از ماست احمدي نژاد
................................................................................................................اگر لطف كرده و سري به سايت مقدس احمدي نژاد شهردار كنوني تهران و نامزد انتخابات رياست جمهوري بياندازيد با لطيفه ي جالبي روبرو خواهيد شد در فلش موجود در صفحه ي ابتدايي و جوات سايت، تصويري از نقشه ي ايران موجود است كه نكتهي نغز و نقيض ماجرا را درخود جاداده در نقشه مذكور از يك طرف خراسان به سه استان تقسيم شده و طبس نيز مطابق آخرين تغييرات به استان يزد پيوند خورده، اما از سوي ديگر قزوين همچنان از استان زنجان تفكيك نشده و قم نيز از تهران ايضا... جالب آنكه تغييرات خراسان مربوط به تنها چندماه قبل است و از تشكيل استان قزوين سالها ميگذرد كه حقيقتا مشخص نيست آن تشكيلاتي كه علم و كتل احمدي نژاد را جا به جا ميكند باز دچار اشتباهات منوريلي شده يا اينكه قضيه ديگري در كار است - اگر قضيه منوريل را نشنيدهايد: در ماههاي اول تصدي پست شهرداري،احمدي نژاد وعده هاي زيادي داد كه يكي هم كشيدن كيلومترها منوريل در تهران براي تسهيل ترافيك بود كه بعدها كاشي به عمل آمد كه طول منوريل طرح شهرداري تهران از مجموع منوريل هاي تمام شهرهاي دنيا نيز بيشتر است كه هزينهاش نيز به تبع فضايي از كار درآمد و ... Friday, April 01, 2005
● صد سال به از اين ساله
................................................................................................................Wednesday, March 16, 2005
● زيرنويس براي درخشان
درخشان حرفهايی دوستداشتنی زده که چون به زبان اصلی است، من سعی میکنم آنها را ترجمه کنم يعنی واقعا يک نفر پيدا نمیشود که پرس و جو کند و ببيند که ماجرای اين مجتبی سميعینژاد چيست؟ ترجمه: يعني واقعا يك احمق بيكار در ايراني كه به قول بيبيسي اش ده مليون بيكار دارد پيدا نميشود كه صبح پنجشنبهاي كت و شلوار كند و برود به در بيت آقاي شاهرودي و از معظم له ماوقع ماجرا را بپرسد؟ يا لااقل سوار اتوبوس و تاكسي شود و از مردمي كه همواره در حال بحث سياسياند خواهان بررسي فلسفهي حوادث اخير شود؟ گفتند که بخاطر وبلاگش دستگير شده، وبلاگی که کمتر خواننده هم نداشته ترجمه: من تازگيها دارم به اين فكر ميكنم كه شايد بد نباشد حالا كه راه اندازي سايتهاي زنجيرهاي مد و فال قهوه و جوات آقا دوست دارم و تبليغ در سايت جيگر و غيره، در رفع عطشم براي كسب ويزيتور بيشتر تاثيري نداشته، به سبك محمدخرداديان يكي دو روزي به زندانهاي جمهوري اسلامي بيافتم و شهرتي به هم بزنم از اين طرف هم گروههای نزديک به کمونيست کارگری و مجاهدين خلق راه به راه در دفاع از او انشاهای احساساتی مینويسند. ماجرا چيست؟ ترجمه: اين روزها من از هر فرصتي بايد استفاده كنم تا اين ايده را در اذهان جا بياندازم كه اعضاي پنلاگ همگي كمونيست و چپي و ... هستند تا بلاگرها بدانند كه اين چيزها جيز است و طرفش نروند. به هر حال اين هم يكي از راههاي جلوگيري از ايجاد هر گونه همصدايي در وبلاگستان است چه کسی او را گرفته، قوه قضاييه يا وزارت اطلاعات؟ به چه دليل؟ نوشتههايش در وبلاگ يا کارهای ديگری که ما از آن خبر نداريم ترجمه: امكان ندارد كه او را به خاطر وبلاگش گرفته باشند. اگر قرار باشد كسي را به خاطر وبلاگ بگيرند آن شخص بايد من باشم كه به حمدالله خيلي هم بي ادبم و در هر فرصتي از اسامي اسافل اعضايم براي نشان دادن لارج بودنم كمال بهره را ميبرم(توضيح مترجم: در اينجا واضح است كه تجربهي شغلي سابق نگارنده در طرح سوالات پيدرپي فوق به كمكش آمده) ماجرای آن چند نفری که میگفتند بخاطر ميهمانی يا پخش فيلم و عکس پورن دستگير شده بودند و بعد مجتبی از آنها خبر داده بود چه بود؟ آنها واقعا چرا دستگير شده بودند و کی آزاد شدند و اتهامشان چه بود؟ رابطهی سميعینژاد با اين اتهام چه بود؟ ترجمه: من حتم دارم كه سميعي را به خاطر بازي كردن در فيلمهاي سكسي بدبد بي تربيتي گرفتهاند وگرنه رژيم عزيز اسلامي هرگز بيخودي كسي را دستگير و با جسم سخت آشنايش نميكند من نمیتوانم باور کنم که حتی تندروترین بخشهای قوهی قضاییه و وزارت اطلاعات در این روزهای آخر سال و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بيخودی برای «نظام اسلامی»شان باشند و خوراک مفت به طرفداران ايدهی تغيير رژيم بدهند ترجمه: من نمیتوانم باور کنم که حتی تندروترین بخشهای قوهی قضاییه و وزارت اطلاعات كه بنده سالها افتخار موانست با نوع تفكر آنها را داشتهام، در این روزهای آخر سال -كه لابد نوروز خودش دليلي است براي آدم شدن- و فشار اتمی و انتخابات دنبال درست کردن دردسر بیخودی برای «نظام اسلامی»مان باشند و خوراک مفت به طرفداران ایدهی تغییر رژیم بدهند حرفهای شاهروی، آزاد کردن و دلجويی از دستگیرشدگان مرتبط با وبسايت امروز، و خبرهای خوب ديگر چند هفتهی اخير نشان میدهد که حکومت ايران بطور موقت رفتار خشن و سرکوبگرانهاش را به حداقل رسانده است ترجمه: من يا ذهن كوچكي دارم و يا اينكه دارم تياتر بازي ميكنم. مثلا من فراموش كردهام كه مشت آهنين قوه قضاييه درست از زماني از لاي عبا بيرون آمد كه آخونديزدي با آن آتشي مزاجيش از آن جا رفت و شاهرودي با لبخند و شعار اصلاحات و آبادسازي ويرانهي قضايي بر سركار آمد. يا مثلا من نميدانم يا نميخواهم بدانم كه اين قصه آنقدر مبرهن است كه خيلي از تحليلگران حوادث ايران، هر وقت از دهان شاهرودي عراقي سخن از تغييرات گل و بلبل شنيدهاند، يك مشت خاك با مقدار مكفي آب مخلوط كرده و بر سر ماليدهاند (اين تصميمها احتمالا هنوز به دادگاههای دور از مرکز که يکیشان مثلا آرش سيگارچی را محاکمه کرده، نرسيده. کاغذبازی و شايد هم خودشيرینی قاضیهای شهرهای کوچکتر را هرگز نباید در ارزيابی این جور چيزها ناديده گرفت.) ترجمه: من چون مدت زيادي است كه از ايران خارج شدهام، به خيالم هنوز اخبار و بخشنامهها با چاپار و كبوتر جابهجا ميشود. علاوه بر اينكه فكر ميكنم قضات مملكت اسلاميمان هر روز هر كاغذ پارهاي را كه در اين مملكت به اسم روزنامه منتشر ميشود را نميخوانند و مداقه نميفرمايند. جدا از اينكه مطمئنم در دهات گيلان و روستاي نوبنياد رشت، يك مشت آدم قرون وسطايي زندگي ميكنند كه البته براي بنده كه بچهي ناف تهران (حالا چهار انگشت بالاتر يا پايينتر چه فرقي ميكند؟!) هستم و شهرستانيها را خوب ميشناسم، اين امر بديهي است. (پاورقي مترجم: البته راقم محترم منظوري نداشته و از اين جور سوتفاهمات معمولا پيش ميآيد. همانطور كه مثلا همين سيد ابراهيم نبوي از روي بي اطلاعي و اشتباهات و سوتفاهماتي - چنانكه مطالب وبلاگهاي نيك آهنگ كوثر و ف.م.سخن را تا مدتها به پاي آن يكي خوانده بود- مدتي است از قضيهي آغاجري ملعبهاي ساخته براي عقده گشايي از نميدانم كدام جنگ تخيلي سپاه همدان و كرمان!) برای همين از آقای رمضانزاده (که در ضمن به نظرم خيلی آدم باحال و شجاع و منطقیای است و کاملا از حرفهايش دربارهی کردستان حمايت میکنم) و ابطحی و بقيه میخواهم که پی ماجرا را بگيرند و ببينند که مساله واقعا چيست. ترجمه: و من از آقاي رمضانزاده (كه خيلي دارمش) و حجت الاسلام و المسلمين ابطحي كوچك و بقيه چشم به وبلاگهاي خودم، ميخواهم تا دنبال ماجرا باشند. حالا هر چه که هست، بيايند و رسما اعلامش کنند تا آدم بداند چطور دنبالش را بگيرد ترجمه: خيلي خب. حالا كه پيگيري كرديد جوابش را بفرستيد بيا تا بلانسبت من، آدم بداند چطوري به بقيه حوادث مشابه لجن پراكني كند و موج خبرها را با حاشيه سازي بگيرد. الان دستراستیهای بیهمهچيز آمريکايی و سلطنتطلبها و بقيهی دشمنان مردم ايران فقط منتظرند که يک بهانه پيدا کنند تا افکار عمومی دنيا را قدم به قدم برای يک حملهی ديگر آماده کنند. اين ابهامهای اين چنينی فقط و فقط به نفع آن هاست و انگار کسی نيست که به آقايان قوهی قضاييه و مجريه اين را بفهماند. ترجمه: دستگاه قضايي ايران اگر براي تحليل مبسوط اتفاقات جهاني و تفسير ديناميك - پوليتيك جريانات روز دنيا نياز به مفسر و اتاق فكر دارند بنده جانا و مالا و مخلصا در خدمتگزاري حاضرم. متعاقبا نمونهاي از رزومه و تفسيرهاي قبليم به خصوص مقالهي (خامنهاي مستبد دلسوز) در صورت تاييد ارسال ميشود. --------- تكميليه(خودزني سياسي): خودمانيمها. نصف شبي چه تخم دوزردهي پوست نازكي كردم! همش تقصير اين خروس بي محل بي ناموس است! تكميليه دوم(حسني كجايي كه حسينتان رفته ممالك خارجه): تو هيپنوتيزم از درخشان ميپرسند با امام جمعهي اروميه چه نسبتي داري. ميگه : حسني ديدي؟ من حسينشانم! تكميليه سوم(دست پيش گرفتن): هوي فحش نده هودر! هرچي ميگي خودتي! تكميليه چهارم: يادم رفت تكميليه پنجم: آهان يادم آمد. اين شب جمعهي آخرسالي اگر حظ وافري از سبك ترجمهي حقير برديد، لااقل كاري به امواتمان نداشته باشيد. تكميليهششم: يعني واقعا آدم بيكاري پيدا ميشود كه اين مطلب را تا اين تكميليهي ششم بخواند؟
● راستش استبدادي كه در مديريت صبحانه وجود دارد ديگر حالم را بهم ميزند(اگر كيسه فريزر جلودستتان داريد وارد شويد: سايت صبحانه تحت زعامت حاج ملا حسين درخشان). اينترنت به صدها صبحانهي آزاد احتياج دارد و اين است كه مدتها در فكرم سايت مشابهي با اعضاي پنلاگ راه بياندازيم.
................................................................................................................يكي ديگر از بهانهها براي اين كار اين ميتواند باشد كه اين سايت خبري گروهي كمك خواهد كرد به آشنايي هرچه بيشتر اعضا با افكار و دلبستگيهاي يكديگر و هم اينكه به جذب مخاطب براي انجمن و اعضايش كمك معتنابهي خواهد بود. حالا باز از طرفي ما داخل ايرانيها امكانات چنين كاري را نداريم. فردا هم كه پالتاك بچههاي پنلاگ است اگر وقت كردم و آمدم اينها را مطرح خواهم كرد. Tuesday, March 15, 2005
●
................................................................................................................اعدام در انتظار بلاگر ايراني مديار را دريابيد مجتبي سميعي نژاد، نماد و نمايندهاي از ماست كه به مسلخ ميبرند اعدام و ارتداد اين دو كلمهي مسخره را براندازيم ــــــــ متن خبر بازتابها طومار اعتراض Thursday, March 10, 2005
● صالح نيكبخت : اسمي براي فصل شهرت
................................................................................................................صالح نيكبخت: اگر مسوولان قضايي به توصيه رييس قوه قضاييه مبني بر سپردن پروندههاي حساس به اشخاص آگاه عمل ميكردند، امروز شاهد پرونده وبلاگ نويسان ، آقاجري ، عبدي، زهرا كاظمي و ساير موضوعاتي كه ايران را در دنيا تابلو كرد، نبوديم... صالح نيكبخت: نبايد رأي دادگاه همدان را به حساب كل دستگاه قضايي گذاشت ... صالح نيكبخت: اگر اين پرونده از ابتدا تحت نظر قضات دادگاه تجديد نظر استان تهران قرار ميگرفت، قطعا آنها حكم برائت را صادر كرده و اين همه هزينه به كشور وارد نميشد... صالح نيكبخت: بر طبق روايات قاضي ناعادلي كه بر منصب قضاوت قرار بگيرد در دوزخ قرار خواهد گرفت... از گفتههاي نيكبخت، جز تلاش وي براي چهرهشويي از شاهرودي چه برداشت ميشود؟ از بخشنامه اخير شاهرودي -آزادي مطبوعات - و تكذيب مرتضوي، يا تلاش براي نشان دادن وجود قدرت دوگانه در دستگاه قضايي، جز بري كردن شاهرودي عراقي از كثافتكاريهاي سالهاي اخير قوه قضاييه كه از قتل و حبس و شكنجهي خبرنگاران و آزاديخواهان شروع ميشود و به مفاسد اقتصادي ختم ميشود، چه نتيجهاي ميخواهند كه بگيريم؟ آيا آقاي نيكبخت به عنوان يك وكيل نميداند يا نميخواهد بداند كه در سراسر ايران، قضات شعبات توسط قاضيالقضات استانها تعيين ميشوند و همين رييس دادگستريها توسط رييس قوه قضاييه تعيين ميشوند؟ همانطور كه قتلهاي زنجيرهاي و عاملين آن- خامنهاي و رفسنجاني- در پشت نام سعيد امامي كتمان شدند، دستهايي در كار است تا در آستانهي انتخابات سرنوشت ساز پيشرو عملكرد ضدانساني دستگاه قضايي را كه محصول تفكر ويرانهآبادكن شاهرودي عراقي است به دمب سگهار ولايت - سعيد مرتضوي - ببندد. اين در حالي است كه خود آغاجري بارها، از حكم خود اينگونه ياد كرده: من بارها نيز اعلام كردهام كه صدور حكم اعدام از سوي دادگاه همدان، اعدام فيزيكي بنده و حكم حاضر نيز اعدام فكري من است. در واقع دكتر آغاجري به درستي تشخيص داده كه ارادهي نظام بر حذف انديشه او بوده و شكل عمل در هر دو دادگاه تغييري نكرده است. صالح نيكبخت، در زماني كه خامنهاي زير فشار حوادث، از شاهرودي تقاضاي تجديدنظر در حكم اعدام صادره را كرده بود، و درحالي كه شاهرودي طبق قانون هرگونه تجديد نظر را منوط به درخواست كتبي خود آغاجري كرده بود، و باز در موقعيتي كه هاشم آغاجري با هرگونه تقاضاي تجديد نظر شديدا مخالف بود، در آخرين لحظهها، بر خلاف مصلحت و خواستهي موكلش، و تنها به نفع رژيم جمهوري اسلامي، تقاضاي استيناف داد. اذهان و تاريخ، هيچگاه اين خبط بزرگ نيكبخت را كه ميتوانست با رد وسوسهها، منجر به فشار مضاعف و تغييرات مثبتي در دستگاه قضايي شود، فراموش نخواهند كرد. اعدام آغاجري شوخي و سنگ بزرگي بود كه هيچكس باورش نميكرد اما نيكبخت، با زدوبند، مانع خرد شدن اقتدار پوشالي قوه قضاييه شد و در عين حال باعث شد تا آغاجري چندين ماه بيشتر در زندان نگه داشته شود. نيك آهنگ كوثر در مرور خاطراتش به وكلايي اشاره ميكند كه از دانشجو و فعال سياسي، پل و پلهاي ساختهاند براي رسيدن به كاخ شهرت و ثروت. بي آنكه حتي ذرهاي به ماهيت پروندهاي كه در دست دارند و جنبههاي حقوقي آن بها دهند. اين روزها در كنار خبرهاي كاملا موثقي كه از خريده شدن بعضي روزنامهنگاران سابقا اصلاحطلب توسط كانديداهاي رياست جمهوري ميخوانيم، بد نيست اگر چشمهايمان را به خيلي از مسائل مشابه باز كنيم. چرا كه زمان براي ما ايرانيان تنگتر از آن است كه اشتباهات را تكرار كنيم. تكميليه: مقالهي بهنود و نظرش كه عجيب مثل من به قضيه نگاه كرده را اينجا بخوانيد ----------- منابع نقل قولها: بازتاب ايلنا Wednesday, March 09, 2005
● سرنا زدن از دم گشاد
................................................................................................................می گويند که در شرايط کنونی بايد به هر نحو شده از حمله آمريکا جلوگيری کرد. خب. بعد اضافه می کنند و لو با حمايت از حاکميت فعلی ايران . باز خب. بعد نتيجه می گيرند که با شرکت در انتخابات. دوباره خب. منتهی آخرش خوشمزه است که می رسند به اينکه بايد از معين حمايت کرد! ديگه نه ديگه! يعنی برای جلوگيری از حمله آمريكا بايد به معين رای بدهيم؟! نشد ديگه! غير از اينکه اين بيان که ملت بايد از ترس حمله خارجی از اين حکومت دفاع کند را شبيه سرنا زدن از دم گشاد می دانم و معتقدم اتفاقا اين حکومت است که بايد از ترس حمله خارجی حقوق حقه ملت را به رسميت بشناسد و عقب بنشيند ولی با فرض قبول استدلالهايی شبيه آنچه مذکور افتاد هم چه دليلی دارد که نامزد خاص هم معرفی کنيم؟ چرا که استدلال اين بود که شرکت گسترده ملت در انتخابات آن نتيجه را می دهد ولی معين کجای آن استدلال است؟ اين دم خروسها از لای آن به ظاهر تحليل ها که به قولی ظاهرا هم از سر بيکاری نگاشته شده عيار آن را معلوم می کند. نوستالژی عدم حمايت ملت از بست نشينی نمايندگان مجلس ششم هم که همه جا هست.اين آسمان ريسمان کردن برای " معين " است نه تحليل. (از وبلاگ دخو) Tuesday, March 08, 2005
●
................................................................................................................معين اصفهاني، معين تبريزي استقبالي كه در تبريز از دكتر معين شده بود خيلي از مشاركتيها را دچار توهماتي كرده بود، چنانكه تاجزاده شوقزده و دست و پا گم كرده به دنبال معين راهي تبريز شد تا ميخ ها را محكمتر بكوبد. اما آنچه در اصفهان گذشت و برخورد سرد و سراسر انتقادي كه با معين شد آب سردي بود بر پيكره مشاركتيها. گندمنمايان جو فروشي كه بيشتر طمع در خريت ما بستهاند تا شعورمان ديدند كه چه مايه اميد به تحقق خيالاتشان هست و گوييا معين به زودي به دانشگاه بوعلي ميآيد. به نظرم نوع برخورد و گفتههاي اين ديدار نيز خبرساز خواهد بود و خيلي مهم در نتيجهگيري. پينوشت: تبريزيها سابقهي جالبي در استقبال دارند و هيچ نميشود به استقبالهايشان اعتماد كرد. رجوعتان ميدهم به حوادث 29بهمن 56 (قيام تبريز)و نوروز 57 و آن استقبال مليوني و بيسابقه از درباريان. به قولي، تبريزيها متخصص فرستادن پالسهاي گمراه كنندهاند. - معين در تبريز(+) معين در اصفهان(+) مقدمهچيني ستاد معين براي سفر همدان(+) Monday, March 07, 2005
● آقاي معين! هر گردي گردو نيست
................................................................................................................يكي از روزنههاي اميدي كه اصطلاحطلبان از آن به روياي انتخاب معين چشم دوختهاند نام فاميل نامزد مطروحه آنهاست اين مزخرفات را يكي از جوانان مشاركتي ميگفت.
Home
 نقل مطلب از اين وبلاگ تنها با درج منبع بلامانع است |
************ September 2004 October 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 March 2006 April 2006 January 2007
آرشيو بي فيلتر
******* links ******
|
**************